🌺 و با ادای احترام به شاعر تونسی،ابوالقاسم الشابی... به صبحِ سوارانِ عزم و ثبات که "از نیل" سر می زند "تا فرات" که قاموس این است در کائنات "اذا الشعبُ یوما اراد الحیاة فلابدّ ان یستجیب القدر" به هنگامه هایی که طوفانی اند صبور و بلندند؛ "جولان"ی اند شروع اند و در خطّ پایانی اند که در امتداد "سلیمانی" اند "و هم اِستَلَذّوا رُکوبَ الخطر" سبک سیر مردانِ طوفان نژاد که همزاد سنگ اند و آیینه زاد نوید بهارند در انجماد به زیتونِ در هجمه ی تند باد! به زیتونِ در ازدحام تبر! بگو با سرانِ سکوت و درنگ سرانِ تماشاگرِ سوگ و سنگ برادرنماهای تغییرِ رنگ که اف باد بر زندگانی به ننگ! " و مَن یقنع العیشَ عیش الحَجَر!" بگو پشت این تارهای خیال نفس می کشد عنکبوت زوال به آیات منصورِ اذنِ قتال که "من لا یُحبّ صعودَ الجبال یعشْ ابدالدهرِ بین الحُفَر" به باغی که بالیده پشتِ غبار به هر شاخه ی در مصافِ حصار به هفتاد سال انتظار بهار رسیده "فجاسوا خلالَ الدّیار" بلند است غوغای "این المفرّ"... بگو کودکِ فصلِ هفتادمین! تو را دیده ام روزگاری جز این سحرگاهِ بی گنبدِ آهنین که می چینی از شاخه "زیتون" و "تین" " و سحرَ الزُّهورِ و سحرَ الثمر" شبی پشت خوابِ شب اندودها ورق های بربادِ "تَلمود" ها و خاکستر سرد نمرودها زمین می رسد دست موعودها سلامٌ علی قائم المنتظَر.... چنین که از همه جایش سقوط می ریزد شبی تمامیِ این عنکبوت می ریزد بگو که تارِ تنیده به شاخه ی زیتون نیاز نیست به طوفان، به فوت می ریزد... @shaeranehowzavi