کشته شدن
#سرخه :
همان هنگام پرچم
#رستم از دور دیده شد و
#فرامرز پیش پدرش رفت و سرخه را دست بسته و سر
#ورزاد را به پدرش داد
سپاه بر پهلوان آفرین کردند و رستم هم به او آفرین کرد و گفت « هر کسی که میخواهم سر از انجمن یابد باید چهار چیز داشته باشد . خرد ، نژاد ، هنر و فرهنگ و هر کس این چهار گوهر را داشته باشد دلاور است و از آتش هم به او آسیبی نمیرسد »
سپس به سرخه نگاه کرد که مانند سروی در چمنزار بود و سینه اش مانند سینه شیر بود و چهره اش مانند گل بهاری و موهای سیاهش شایسته تاج
پس دستور داد سربازان او را با خنجر و تشت ببرد و مانند گوسفند بر زمین بزنند و مانند
#سیاوش سرش را ببرند و تنش را خوراک کرکس ها کنند
طوس دستور رستم را شنید و سراخ سرخه رفت و سرخه گفت « ای سرافراز چرا میخواهی خون مرا بی گناه بریزی ؟ سیاوش دوست و همسن و سالم بود و من از مرگ او بسیار غمگینم و همیشه قاتلان او را نفرین میکنم »
دل
#طوس به رحم آمد و سخنان او را به رستم رساند
و رستم پاسخ داد « حتی اگر این شهریار جوان راست بگوید با مرگ او
#افراسیاب تا ابد عزادار خواهد بود »
پس همان تشت و خنجر را به
#زواره داد تا به سربازان بدهد
سر سرخه را بریدند و نتش را از پای آویزان کردند و با خنجر به تنش زخم زدند
بعد از جنگ که هر دو لشکر به خیمه گاه خود رفتند خبر کشته شدن سرخه به افراسیاب رسید و او از تخت افتاد و موی کند و لباس پاره کرد و گفت « افسوس آن صورت ارغوانی رنگ مانند ماه ات و افسوس از آن قد و هیکلت »
بر سرش خاک ریخت
افراسیاب به لشکر گفت « خورد و خواب بر ما حرام است پس کینه بجویید و زره بپوشید »
@shah_nameh1