برشیازمتنکتاب:
بعد از بازگشت به ایران مصطفی صدرزاده و یکی دیگر از دوستانش با راهنمایی پدرم، مدارکشان را آماده کردند و در مشهد برای عضویت در فاطمیون ثبت نام کردند. آقای صدرزاده به خانه ما آمد و به پدرم گفت: «ابوسجاد، تو پادگان لو نمیریم که ایرانی هستیم!» پدرم هم اطلاعاتی به او داد که در پادگان باور کنند، افغانستانی است. مثلاً گفت: «اگر از تو سوال کردند؛ اهل کدام منطقهای؟ بگو من از فلان شهر افغانستانم.» پدرم برایش دو سه صفحه کلمات افغانستانی نوشت و به او داد تا تمرین کند. یادم هست طفلک از در خانهمان که رفت، همینطور که راه میرفت، کاغذ را نگاه میکرد و زمزمه میکرد دورت بگردم مادر
وقتی با او صحبت میکردم امکان نداشت در حرفهایم بهش نگویم: «فدایت بشوم». مصطفی هم حتی اگر ۱۰ بار در طول روز مرا میدید، امکان نداشت دستم را نبوسد.
#معرفیکتاب
#شهیدمصطفیصدرزاده
#مرگبرآمریکا
#امامحسین
#وعده_صادق
╭━━⊰❀🏴❀⊱━━╮
@shahada_ir
╰━━⊰❀🖤❀⊱━━╯