کانال رسمی شهید محمدرضا دهقان امیری
🍃🎙| #مصــاحبه 🌸 #قسمت_سوم مصاحبه باخانواده #شهید_محمدرضا_دهقان💜 مادر شهید می‌گوید: «همیشه در طول
🍃🎙| 🌸 مصاحبه باخانواده ودوستان 💜 می دانستم محمدرضا شهید شده است 2، 3 باری برای زیارت ارباب به کربلا رفته بود. از همان دوران با امامش عهد بست از حرم خواهر و دخترش دفاع کند. مادرشهید با تعریف روزی که خبر شهادت محمدرضا را آوردند، می‌گوید: «شب قبل از شهادت محمدرضا احساس کردم مهر محمدرضا از دلم جدا شده است. آن موقع نیمه‌شب از خواب بیدار شدم. حالت غریبی داشتم، احساس کردم خانه پر از نور است. منبع نور از سوی عکس  2 برادر شهیدم که قاب گرفته روی دیوارخانه‌مان بود. آن شب برادر شهیدم در خواب به من گفت خواهر نگران نباش محمدرضا پیش من است. صبح که از خواب بیدار شدم حالم منقلب بود. به بچه‌ها و همسرم گفتم شما بروید بهشت زهرا(س) من خانه را مرتب کنم. احساس می‌کردم مهمان داریم. عصر بود که همسرم، مهدیه دخترم و محسن پسر کوچکم از بهشت زهرا(س)آمدند. صدای زنگ در بلند شد. به همسرم گفتم حاجی قوی‌باش خبر شهادت محمدرضا را آورده‌اند. وقتی حاجی به اتاق بازگشت به من گفت فاطمه محمدرضا زخمی شده است. من می‌دانستم محمدرضا به آرزویش رسیده است.» محمدرضا وصیت کرده بود او را در امامزاده علی‌اکبر چیذر دفن کنند. مادرش می‌گوید: «سال گذشته با مهدیه و محمدرضا رفتیم امامزاده علی اکبر(ع). محمدرضا آن روز با اشاره به حیاط امامزاده از ما خواست وقتی شهید شد او را آنجا دفن کنیم. محمدرضا را اول ماه صفر، قربانی سلامتی امام زمان(عج) دادم.» مهدیه تنها خواهر محمدرضا در حالی‌که غمگین کنار مادر نشسته است، درباره برادرش می‌گوید: «مامان و بابا ازکودکی ما را به مراسم‌ مذهبی می‌بردند. محمدرضا سعی می‌کرد هرکار درستی که از دستش بر می‌آید برای دیگران انجام دهد. او درونش را پشت خنده و شوخی پنهان می‌کرد.» 🍃🎙| @shahid_dehghan