#کتاب_هوری🌹🍃
#زندگی_نامه_و_خاطرات :
#سردار_شهید_سید_علی_هاشمی 🌷🕊
فصل سوم ..( قسمت سوم)🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊
#کرخه_نور (قسمت اول )
آن شب عراقی ها جشن گرفتند و به خاطر آنکه روحیه ما را خراب کنند و فشار روانی ایجاد کنند آسمان را غرق منور کردند. صدای کل زدن، هلهله و شادی آن ها به گوش می رسید و دل ما را خون می کرد اما در این طرف، با شنیدن خبر انفجار نخست وزیری غم و ماتم فضای جبهه را پر کرد بچه ها همه در سوگ نشستند در این شرایط تنها کسی که می توانست کاری بکند تا دل بچه ها آرام بگیرد علی هاشمی بود یک باره علی آقا آمد و دستور اجرای عملیات را هم به یاد شهدای هشتم شهریور، عملیات رجایی و باهنر گذاشت. با این عمل نیروها جان تازه ای گرفتند بچه ها می خواستند انتقام خون شهدا را بگیرند دو روز بعد یعنی دهم شهریور برای شروع عملیات تعیین شد. یادم نمی رود شب عملیات علی آقا کنار یکی از نیروها که روحیه خوبی نداشت نشست و با او صحبت کرد تا روحیه اش برگردد چند ساعت قبل از شروع عملیات همه نیروها را جمع کرد و گفت: شاید باید امشب دل امام را شاد کنید امروز امام محزون است امام و ملت عزادارند منافقان و عراقی ها خوشحال اند امشب ماشه های تفنگتان را با خشم بفشارید و به دشمن امان ندهید بعد صدای تکبیر بچه ها مثل همیشه محکم و استوار بلند شد آن شب را فراموش نمی کنم بین بچه ها شرایط خاصی حاکم بود بچه ها سر از پا نمی شناختند بعضی نماز می خواندند بعضی دعا می کردند اما سید طاهر و چند نفر دیگر بیرون سنگر ایستاده بودند می گفتند و می خندید سید طاهر همیشه اهل شوخی بود و لبخند قشنگی روی چهره اش داشت. ساعتی بعد عملیات خیلی خوب شروع شد به مواضع دشمن در منطقه کرخه کور حمله کردی با اعتقادی که در بچه ها بود خیلی خوش درخشیدند و موفق عمل کردند آن شب موفق شدیم دشمن را از شمال رودخانه کرخه به سمت دیگران بر آنیم و چند کیلومتر از سرزمین خود را آزاد کنیم اما با این حال شدت آتش عراق بسیار بالا بود بهترین دوستان و هم رزمان ما در این عملیات شهید شدند در یکی از محورها عراق سرسختی زیادی از خود نشان داد. یک تیربار عراقی بچه ها را زمین گیر کرده بود سید طاهر که متوجه اوضاع شد آهسته خودش را از طریق کانال به محل تیر بار رساند بعد با شلیک آرپی چی تیربار را هدف قرار داد همه خوشحال شدیم و تکبیر گفتیم همان موقع یکی از نیروهای دشمن از کانال بیرون آمد و سید طاهر را به رگبار بست. داشتیم با حاجی و مجید سیلاوی و مهدی نریمی و حاج علی شریف زاده از داخل کانال به سمت جلو می رفتیم یکی از بچه ها به سمت ما دوید و بی مقدمه گفت: حاج علی سید طاهر شهید شد. حاجی با شنیدن این خبر شوکه شد سید طاهر بچه محل حاجی بود هر دو از دبستان با هم بودند و خیلی صمیمی. سریع جلو رفتیم سید با صورت گرد و خاک گرفته و غرق خون کنار کانال روی زمین افتاده بود حاجی همین طور به یپکر سید خیره مانده بود و اشک می ریخت. آقای شریف زاده صدایش کرد که برویم، برویم جلو خدا رحمتش کنه خوشا به حالش با این که داغ سید برای حاج خیلی بزرگ بود اما در آن شرایط خم به ابرو نیاورد نزدیکی های رودخانه ، به سیل بند رسیدیم به حاجی گفتم داره صبح می شه نماز نخوانده ایم الان آفتاب در می آد. حاجی تشکر کرد که یادآوری کردم بعد همان جا تیمم کردیم و با پوتین ایستادیم نماز رگبار دشمن هم روی سرمان بود.
#یازهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#حاج_قاسم 🌷🕊
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا...🌹🍃
#کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
@shahid_hadi_jafari65
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
---~~ 🌴
#لبیک_یاحسین...🌴~~---