آقــاسَـجّــادٌ
📚 ۱۱۷ ۹ ؟ آدم غرب‌زده‌ای که عضوی از اعضای دستگاه رهبری مملکت است، پا در هواست. ذرّ‌ه‌ی گردی است معلّق در فضا. یا درست هم‌چون خاشاکی بر روی آب. با عمق اجتماع و فرهنگ و سنّت رابطه‌ها را بریده است. رابطه‌ی قدمت و تجدّد نیست. خطّ فاصلی میان کهنه و نو نیست. چیزی است بی‌رابطه با گذشته و بی‌هیچ درکی از آینده. نقطه‌ای در یک خط نیست؛ بلکه یک نقطه‌ی فرضی است بر روی صفحه‌ای، یا حتّی در فضا. عین همان ذرّه‌ی معلّق. لابد می‌پرسید پس چگونه به رهبری قوم رسیده است؟ می‌گویم به جبر ماشین و به تقدیر سیاستی که چاره‌ای جز متابعت از سیاست‌های بزرگ ندارد. در این سوی عالم و به خصوص در مالک نفت‌خیز، رسم بر این است که هر چه سبک‌تر است، روی آب می‌آید. موج حوادث در این نوع مخازن نفتی، فقط خس و خاشاک را روی آب می‌آورد. آن قدر قدرت ندارد که کف دریا را لمس کند و گوهر را به کناری بیندازد؛ و ما در این غرب‌زدگی و دردهای ناشی از آن، با همین سرنشینان بی‌وزن و وزنه‌ی موج حوادث سر و کار داریم. بر مرد عادی... ۱۱۸ کوچه که حرجی نیست و حرفش شنیده نیست و گناهی بر او ننوشته‌اند. او را به هر طریق که بگردانی، می‌گردد. یعنی به هر طریق که تربیت کنی، شکل می‌گیرد[۱] و اصلاً اگر راستش را بخواهید، چون این مرد کوچه در سرنوشت خود مؤثر نیست؛ یعنی برای تعیین سرنوشت او سخنی از او نمی‌پرسیم و مشورتی با او نمی‌کنیم و به جایش همه از مستشاران و مشاوران خارجی می‌پرسیم؛ کار چنین خراب است و چنین گرفتار رهبران غرب‌زده‌ایم که گاهی درس هم خوانده‌اند، فرنگ و امریکا هم بوده‌اند و کاش سر و کارمان در دستگاه رهبری مملکت، تنها با همین فرنگ رفته‌ها و درس خوانده‌ها بود. در حالی که چنین هم نیست و این‌طور که من می‌بینم و سربسته می‌گویم به اقتضای همان چه گذشت، در ولایات این سوی عالم، رسم بر این شده است که از هر صنف و دسته‌ای، لومپن (Lumpen)ها به روی کارند. یعنی وازده‌ها بی‌کاره‌ها؛ بی‌اراده‌ها. بی‌اعتبارترین بازرگانان، گردانندگان بازار و اتاق تجارتند، بی‌کاره‌ترین فرهنگیان، مدیران فرهنگند؛ ورشکسته‌ترین صراف‌ها، بانک دارند؛ بی‌بخارترین یا بخو بریده‌ترین افراد، نمایندگان مجلس‌اند؛ راه... 📗 🖊 📄 @shahid_sajad_zebarjady