🌺 عاشقانه‌‌های یک سپهبدِ شهید... وضو می‌گرفت و توی کارهای خونه کمکم می‌کرد. مسافرت که می‌رفتیم، بچه‌ها رو نگه می‌داشت و می‌گفت: «بچه ها رو من نگه می‌دارم، لااقل شما هم کمی راحت باشید...» غیر از اینها به هر بهانه‌ای که بود برایم هدیه می‌خرید؛ برای روز زن، روزهای عید و ... اگر هم یادش نبود ، اولین عیدی که پیش می‌آمد ، هدیه می خرید و برایم می آورد... 🌺خاطره‌ای از زندگی امیر سپهبد شهید علی صیادشیرازی ✍منبع: ماهنامه شاهد به نقل از همسر شهید . 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷