🌺 عاشقانههای یک سپهبدِ شهید...
#متن_خاطره
وضو میگرفت و توی کارهای خونه کمکم میکرد. مسافرت که میرفتیم، بچهها رو نگه میداشت و میگفت: «بچه ها رو من نگه میدارم، لااقل شما هم کمی راحت باشید...» غیر از اینها به هر بهانهای که بود برایم هدیه میخرید؛ برای روز زن، روزهای عید و ... اگر هم یادش نبود ، اولین عیدی که پیش میآمد ، هدیه می خرید و برایم می آورد...
🌺خاطرهای از زندگی امیر سپهبد شهید علی صیادشیرازی
✍منبع: ماهنامه شاهد به نقل از همسر شهید
.
#شهیدصیادشیرازی #همسرداری_شهدا
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🔸حکایت یک نامهی عاشقانه...
🔹️به بهانهی وفات همسر شهید صیاد شیرازی
💢#متن_خاطره|میگفت: خجالت میکشم؛ خیلی در حق خانوادهام کوتاهی کردم؛ کمتر پدری کردم؛ فرصتش کم بود، وگرنه خیلی دلم میخواست... یه روز هم دیدم درب خونه رو میزنند. پیک نامه آورده بود. قلبم ریخت که نکنه علی شهید شده باشه. پاکت رو که باز کردم، دیدم یه انگشتر عقیق برایم فرستاده؛ و روی یه برگه هم نوشته: به پاس صبرها و تحملهای تو...
👤خاطره ای از زندگی سپهبد شهید علی صیاد شیرازی
📚منبع: خبرگزاری دفاعمقدس؛ وابسته به بنیاد حفظ آثار/ راوی: همسر شهید
#شهیدصیادشیرازی #تربیت_فرزند #پرکاری #همسرداری_شهدا #استقامت
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
#همسرداری_شهدا🌷
بهترین لحظه هام را با حمید گذرانده ام و بهترین نمازهام را به او اقتدا کرده ام. مجبور می شدم راهی اش کنم برود و دعاش کنم برگردد، بیاید پیش من، تا باز با اطمینان خاطر مقتدای نماز من بشود.نمازمان را اهواز می رفتیم روی تراس پشت بام با هم می خواندیم.
یک بار گفت:«می آیی نماز شب بخوانیم؟»
گفتم: «اوهوم.»
او رفت ایستاد به نماز و من هم پشت سرش نیت کردم. نماز طولانی شد. من خسته شدم خوابم گرفت گفتم تو هم با این نماز شب خواندنت، چقدر طولش می دهی؟ من که خوابم گرفت مومن خدا.
گفت: «سعی کن خودت را عادت بدهی. مستحبات انسان را به خدا نزدیک تر می کند». تکیه کلامش بود که «بهشت را به مستحبات میدهند نه به واجبات»🌸🍃
#شهید_حمید_باکری
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯