هدایت شده از خاکریز خاطرات شهیدان
👆خاکریز خاطرات۲
🌸درخواستِ جالبِ شهید علم الهدی در زندانهای مخوف ساواک
#انس_با_قرآن #استقامت #استکبارستیزی #شهیدعلم_الهدی
🇮🇷کانال خاکریز خاطرات شهیدان:
@khakriz1
هدایت شده از خاکریز خاطرات شهیدان
📝متن خاکریز خاطرات ۲
✍️ تنها درخواست شهید علم الهدی در زندان ساواک چه بود؟
#متن_خاطره:
نوجوان که بود ، ساواک دستگیرش کرد. رفتم ملاقاتش و دیدم اوضاعِ زندان اصلاً خوب نیست. اتاقهای زندان بسیار کوچک و قدیمی و کاملاً غیر بهداشتی بود. به سید حسینگفتم: چه چیزی لازم داری تا برات بیارم؟ گفت: فقط یه جلد قرآن برام بیارین...
.
🌷خاطره ای از زندگی سردار شهید سید محمد حسین علم الهدی
📚منبع: کتاب لحظه های آشنا ، صفحه ۱۱
#انس_با_قرآن #استقامت #استکبارستیزی #شهید_علم_الهدی
📌کانال خاکریز خاطرات شهیدان:
@khakriz1
🌺 شهید صیاد با این کار خود فرماندهاش را متعجب کرد...
#متن_خاطره
زمان شاه بود و داشت دوره ی تکاوری رو سپری میکرد. رفته بودند راهپیمایی استقامت و از آسمون آتیش میبارید. فرمانده چشمش خورد به صیاد شیرازی که از شدت گرما انگار آتیش گرفته بود و داشت از حال میرفت... رفت جلو و بهش گفت: اگه برات مقدور نیست، میتونی آرومتر ادامه بدی. هنوز صیاد چیزی نگفته بود که یکی گفت: استاد! الان ماه رمضانه و ایشون هم روزه است ... فرمانده میگه جا خوردم ...
🌹خاطرهای از زندگی سپهبد شهید علی صیادشیرازی
📚منبع: یادگاران ۱۱ کتاب شهید صیادشیرازی، صفحه ۱۰
#شهیدصیادشیرازی #تقوا #روزه #ماه_رمضان
#بندگی #استقامت #تلاش
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🌺 طبق این فرمایش شهید آوینی، تو اهل کدام منطقی؟!
#با_تأمل_بخوان
#شهیدآوینی #استقامت #امام_حسین(ع) #استکبارستیزی
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
محفل شهدایی مدرسه علمیه شهید صدوقی ۵.۱۱.۱۴۰۰.mp3
20.24M
🔍محفل شهدایی
⬅️خاطرات دفاع مقدس
🌷ویژگی های برتری و ماندگاری شهدا
#اخلاص#جهاد#استقامت
#نسال_الله_منازل_الشهدا
#مهدوی_ارفع
╭┄┅═••✾❀✾••═┅┄╮
💠@shahidabad313☀️
╰┄┅═••✾❀✾••═┅┄╯
🔰 #کلام_شهید | #استقامت
🔻شهید محمد رضا دستواره: حرف چندانی ندارم فقط پیروی از امام امت که پیروی از ائمه و پیامبر و خداست را سرلوحه همه امور قرار دهید و محکم و مستحکم بر پشت سر او لحظهای دست از مبارزه و استقامت برندارید.
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷 شهید همت:
🌿 ما از #شهید دادن نمی ترسیم، ولی از این می ترسیم که خدای ناکرده روزی این خون ها به ناحق ریخته شود و تزلزلی در راهمان و #استقامت مان و توان مان پیدا شود که انشاءالله نباید اینطور بشود.
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠#خاکریز_اسارت(۱۶۶)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت صد و شصت و ششم:بازسازی روحی- روانی
🍂بعد از اینکه مشخص شد#مذاکرات هیچ نتیجه ای نداره، سخت ترین شرایط بحرانی از نظر روحی در بین ما ایجاد شد. گر چه خبری از کتک و شکنجه به اون صورت نبود، ولی از نظر روحی همه بشدت تحت فشار بودیم. ظاهراً این بحران تا آثار ناگوارش رو بر جا نمی گذاشت خاتمه پیدا نمی کرد. جز#توسل و#معنویت راهی دیگه برای غلبه بر این بحران روحی وجود نداشت. مجددا مباحث#صبر و#استقامت و اجر صابران رونق گرفت و هر کسی سعی می کرد خودش و دیگران رو با این دسته از آیات و روایات تسکین بدهد.
📌بالاخره بعد از مدت کوتاهی بحران روحی و رخوت و مشغله ذهنی، بچه ها با کمک همدیگه خودشون رو جمع و جور کردن و سعی کردیم تا زمانی که اینجا هستیم و هر چند سال دیگه طول بکشه، بهترین شرایط رو برای خودمون خلق کنیم. سعی کردیم از عمر و جوانیمون برای رشد و اعتلای علمی و عقیدتی استفاده کنیم. سعی کردیم امید های کاذب رو از خودمون برانیم و همچنان به فضل و کرم حضرت دوست دلخوش کنیم.
📍راضی شدیم به رضای خدا. بیاد آوردیم که ما برای چه پا به جبهه گذاشتیم. امام فرموده بود چه پیروز بشیم و چه شکست بخوریم در هر حال پیروزیم و به#تکلیف عمل کرده ایم. بیاد آوردیم که نتیجه جهاد و استقامت یکی از اِحدی الحُسنَیین(پیروزی یا شهادت) است. و دل به خالق وسایل می بستیم و تسلیم رضا و تقدیر الهی شدیم و منتظر نظر خاصِ او ماندیم.
📍خدایی که تا اینجای کار دستمون رو گرفته بود و از میون هزاران کابل و چوب و زیر شکنجه های فراوون سالم بیرون آورده بود. خدایی که به ما ثبات قدم داده بود و تو بدترین و سخت ترین شرایط کمکمون کرده بود تا ایمانمون رو از دست ندیم.
💥لذا#آموزش و#تعلیم و#تعلم در دستور کار قرار گرفت و در حال زیستن، شاد ماندن و واقع گرایی بجای ایده آل فکر کردن و قنبرک زدن و غصه خوردن شد استراتژی ما در ادامه راه و خدا هم دستمون رو گرفت و وضعیت به حالت عادی برگشت و حتی بهتر هم شد...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠#خاکریز_اسارت(۲۳۴)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت دویست و سی و چهارم:مرگ بر ضد خمینی
🍂یه روز دیگه باز فرمانده اردوگاه (زندان قلعه) به همراه تعدادی از نگهبانها بچهها رو توی محوطه به خط کرد و از همه خواست که علیه امام شعار بدیم. تعدادی امتناع کردن و حاضر شدن کتک بخورن و شعار ندن. یکی از اونها نوجون ۱۵ ساله ای بود که چثه کوچک و ریزی هم داشت. بهش گفتن بگو مرگ بر ...
💥با شهامت و جسارتِ بی نظیری فریاد کشید مرگ بر ضد خمینی. فرمانده هاج و واج شده بود. گفت: شیگول های؟ یعنی این چی میگه؟ زیاده. یه چیزی اضافه گفت. خوب متوجه نشدن دقیقاً چی گفت؟ دوباره بهشون گفتن: تکرار کن. باز با صدای بلند گفت: مرگ بر ضد خمینی. یکشیون متوجه شد و به فرمانده گفت: سیدی «های یگول الموت لضد الخمینی». قربان این میگه مرگ بر ضد خمینی. فرمانده داشت منفجر می شد و دستور داد بریزن رو سرش و تا تونستن اون نوجوون رو کوبیدن. به اندازهای به این بچه زدن که حالت روانی بهش دست داد و تا روز آزادی همون جور بود و دیگه نفهمیدم بعد از آزادی خوب شد و شفا پیدا کرد یا نه.
🔸️چند روز دیگه این وضعیت ادامه پیدا کرد و قضیه لوث شده و بچهها زیر بار نمیرفتن، آخرش تسلیم شدن و دست از این برنامه مسخرۀ شعارگویی کشیدن. اینم از ثمره های شیرین#استقامت و تسلیم نشدن در برابر خواسته ناحق بعثیها بود. بعد از چند روزی که تو خودمون بودیم ، بچه های شاخص که قبلا مسئولیتهایی در کارهای علمی، فرهنگی داشتن، ارتباطاتی با هم برقرار کردن و با همفکری و مشورت قرار شد کم کم و بصورت نامحسوس، دوباره برنامه ریزیهایی صورت بگیره که بچهها از دست نرن و دچار یأس و افسردگی نشن.
📌حفظ روحیه بچهها در همه اردوگاهها جزو اولویت های اول ما بود. از اونجایی که ایمان و اعتقادات بچهها واقعا قوی بود و بعد از یه مدت کوتاه رخوت و سردرگمی ، دوباره و خیلی زود خودمون روجمع و جور کردیم و با شرایط موجود وفق پیدا کردیم و سعیِ مون بر این بود که الآن و با این شرایط باید بهترین کار ممکن رو انجام بدیم. در واقع نوعی بازسازی روحی، روانی صورت گرفت ، خصوصا اینکه تجربیات بسیار با ارزشی هم از شرایط سخت گذشته بدست آورده بودیم. همۀ اونها ذخیره و اندوختهای ارزشمند در اختیارمون قرار داده بود که بتونیم بر شرایط جدیدِ پیش اومده فایق بیایم...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠#خاکریز_اسارت(۲۴۳)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت دویست و چهل و سوم:توبه نصوح محمد امین
🍂یه استوار ارتشی داشتیم بنام محمد امین که اونو از اردوگاه دیگهای آورده بودن قلعه. بچهها میگفتن مدتی با بعثیها همکاری داشته و بچهها رو اذیت کرده، اما بعدا پشیمون شده و توبه کرده بود. در قضیۀ شعار علیه حضرت امام(ره) به محمد امین گیر دادن که باید به امام توهین کنه. ولی سرشون پایین انداخته بود و هیچی نمیگفت. بعثیها با کابل به جونش افتادن و به شدت میزدن. محمد امین نه تنها داد و بیداد نمیکرد، بلکه به طرز عجیبی#مقاومت می کرد و حتی تشویق به زدن میکرد.
🔹️همه متعجب بودن.
بلندبلند میگفت بزنید.
این بدن باید تاوان گناهاشو پس بده.
میگفت: بزنید این بدن باید تاوان خیانتهاش رو به این بچهها پس بده.
محمد امین جزو کسانی بود که حاضر نشد حتی بصورت#تقیه هم یه کلمه به امام توهین کنه. شدیدترین کتک ها رو تحمل کرد. کابل خورد، اذیت شد ، اما به برکت و لطف توبه نصوحی که کرده بود، مشمول لطف خدا شد و توانست تمام اون شکنجهها رو تحمل کنه.
📍اون روز، تولدی دوباره برای محمد امین بود و گرچه مدتها قبل توبه کرده بود، ولی کسی باورش نمیشد توبه او_توبه_واقعی باشه، اما اون صحنه و#استقامت دیدنی و#اعتراف به گناهش زیر شکنجه از محمد امین چهرهای#محبوب و دوستداشتنی پیش بچه ها ساخت و به عنوان#توبه_نصوح در اذهان همه ما نقش بست.
💥برادران ارتشی ما همدوش با بچه های سپاه و بسیج صحنه های عجیب و باورنکردنی از ارادت و عشق به انقلاب و امام به نمایش گذاشتند و ثابت کردند ایرانی رو نمیشه به ارتشی و بسیجی و سپاهی تقسیم کرد ٬محمد امین چند سال بعد از آزادی به علت حادثه ای از دنیا پرکشید و به جوار رحمت الهی شتافت...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠#خاکریز_اسارت(۲۶۶)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت دویست و شصت و ششم:فراریها ۶۶ روز بیشتر اسارت کشیدند
🍂نفس اقدام به فرار صرف نظر از موفقیت یا ناکامی ترسیمگر تابلویی از#شجاعت،#استقامت و روحیه تسلیم ناپذیری بود و دشمن هم خوب این رو میدونست و به یقین آرزو میکرد ای کاش چنین سربازهایی با این روحیه مقاوم رو در اختیار میداشت.
♦️درس دیگۀ این داستان، روحیه عالی و انگیزه والای این عزیزان برای علم آموزی و عطش برای یاد دادن و یادگیری بود که در سختترین شرایط و داخل سلول انفرادی از هر فرصتی برای آموزش استفاده میکردن و به یکدیگه دروس ریاضی و انتگرال و تکنیک و فنون پزشکی رو آموزش میدادن. در حالی که قاعدتا باید در گوشهای کِز می کردن و طبق مرسوم زندانیهای دنیا زانوی غم بغل میگرفتن، اما شاداب و سرزنده داشته های خودشون رو به همدیگه منتقل میکردن، انگار فردا میخوان همون ها رو تو دانشگاه تدریس کنن. این سه دانشجوی فراری ما، الگویی شدن برای ایثار، استقامت و امید و جاودانه شدن.
🔸️...وبالاخره عالیترین درس این ماجرا برای تاریخ و دشمن بعثی، عفو کریمانۀ بچهها از شکنجهگراشون مانند نجم بود که با یه اشارۀ سر و گفتن بله، میتونستن#انتقام اون همه شکنجه رو از اونها بگیرن و بفرستنشون پای دار.
🔹️امّا روحیه جوانمردی که در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) و امثال مسلم بن عقیل(علیه السلام) آموخته بودن به اونها اجازه انتقامجویی نداد و با#صداقت هر گونه دست داشتن دشمنان شکنجهگر در ماجرای فرارشون رو انکار کردن و از اعدام حتمی نجاتشون دادن و حیات و زندگی دوباره بهشون بخشیدن.
🔸️ما در تاریخ ۲۴ شهریور ۶۹ به ایران برگشتیم و اونها موندن و ۶۶ روز بیشتر از ما اسارت کشیدن و حتی احتمال داشت هیچ وقت به ایران برنگردن؛ امّا دست تفضل الهی شامل حالشون شد و در تاریخ ۳۰ آبان همون سال به#آغوش وطن برگشتن و چشمان منتظر ما و خونوادهها به جمالشون روشن و قلوبمون شاد شد.
هر سه نفرشون الان جزو#مفاخر و گنجینههای علمی این کشور هستند.
🔹️احمد چلداوی بعد از سالها مجاهدت علمی، استاد تمام دانشگاه علم و صنعت ایران است و مدتها ریاست دانشکده برق این دانشگاه رو بر عهده داشت و آثار علمی ارزشمندی از خود به یادگار گذاشته که مهمترین این فعالیتها عبارت است از :
طراحی و ساخت محفظه پوشش امواج الکترومغناطیس. طراحی و ساخت بُردهای فضائی و ايستگاههای زمينی سيستم های تله متری و تله کامند ماهواره. مواد جاذب امواج الکترومغناطيس.احمد چلداوی موفق شد در سال ۱۳۸۸ درجه پرفسوری خودشو دریافت کنه.
💥هاشم انتظاری هم به عنوان یکی از نخبگان علمی کشور موفق به اخذ دکترای حرفه ای رشته دندانپزشکی شد و اکنون پزشکی حاذق و خدوم در این رشته و فردی بسیار آگاه در زمینه مسائل سیاسی با بینش و تفکر ولایی است.
📌مسعود ماهوتچی نیز دارای دکترا بوده بعنوان استادیار و عضو هئیت علمی و معاونت پژوهشی و دانشجویی دانشکده مهندسی صنایع و سیستمهای مدیریت دانشگاه امیرکبیر مشغول تدریسه و دارای مقالات علمی متعددی در این زمینه هست. مسعود تموم عمرش از سال ۶۹ تا کنون رو به تحصیل و تدریس مشغول بوده. بحمدلله این سه عزیز هم اکنون بعنوان#نخبگان علمی این کشور و جزو چهرههای ماندگار این مرز و بوم هستن...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠#خاکریز_اسارت(۲۸۷)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت دویست و هشتاد و هفتم:آزادی یا شهادت
🍂ته دلمون به این قضیه قرص و محکم بود که این تدبیر جواب میده و عراق توی این شرایط حوصله دردسر رو نداره و نمیخواد بخاطر نگهداری و یا کشتن ۶۰۰ اسیر رابطهشو توی اون شرایط حساس با ایران خراب کنه و بهونه دست جمهوری اسلامی بده که تو قضیه کویت براش بشه قوز بالای قوز.
📌تصمیم نهایی شورش و آماده شدن برای درگیری تا مرز🌷#شهادت بود. همه⚡#شهادتین رو گفتیم و تا تونستیم سنگ و چوب و میله آهنی جمع کردیم. تعدادی از بچه ها به پشت بام آسایشگاها راه پیدا کردن و لبه آسایشگاها رو سنگربندی کرده و تصمیم گرفتیم در صورت حمله عراقیها همه بریم بالا و از اونجا با سنگ بهشون حمله کنیم. داد و بیداد و شعار شروع شد. موجی از وحشت توی نگهبانها ایجاد شد و سریع همۀ نگهبانها از داخل اردوگاه خارج شدن و پشت سیم خاردار مستقر شدن. بهروشنی می شد ترس و وحشت از تکرار حادثه شهادت پیراینده رو تو چشماشون مشاهده کرد. بعثیها فکر اینجاشو نکرده بودن. اصلاً به ذهنشون نرسیده بود ما حاضریم برای#آزادی بمیریم. واقعاً بچهها بعد از ۴۴ ماه اسارت دیگه طاقت نداشتن حالا که همه رفتن و آزاد شدن جمع کوچیک ما سالها بدون نام و نشون در زندانهای عراق بمونیم و بپوسیم.
📍هیچ ابائی از درگیری و کشتن و کشته شدن نداشتیم. به معنای واقعی کلمه خون جلوی چشم همه بچه ها رو گرفته بود و ذرهای ترس از مرگ در چهرۀ کسی دیده نمی شد. خیلی سریع گزارش به مقامات بالا داده بودن. دوباره سر و کله سپهبد حمید نصیر پیدا شد و مرحوم شهید#ابوترابی رو هم با خودش آورده بود. عراقیها باید بین قتل عام همۀ ما و آغاز جنگ احتمالی بین ایران و عراق اونم توی مخمصه کویت یا آزاد کردن ما یکی رو انتخاب میکردن.
🔹️بالاخره این بار عقلانیت رو به خریت ترجیح دادن و سپهبد نصیرمحسن قول داد که حتما یکی دو روز آینده شما آزاد میشید و حاج آقا ابوترابی هم از بچه ها خواهش کرد که بچه ها کوتاه بیان.
🔸️الحمدلله با#استقامت و پایمردی بچهها و بدون اینکه درگیری مجددی بین ما و بعثیها بوجود بیاد قضیه به خیر و خوشی خاتمه یافت. بچهها سنگ و چوبها رو دور ریختن و وقتِ نماز که شد، آخرین#نماز_جماعت هم با شکوه خاصی در تموم آسایشگاها برگزار شد و خیلی از بچه ها#غسل کردن و آماده حرکت بسمت ایران شدیم. دشمن که نتونست نقشه شومشو اجرا کنه و این جمع رو بطور کامل بعنوان گروگان نگهداری کنه، از درِ مکر و حیله وارد شد و تعدادی از بچه ها رو بدون اینکه بقیه متوجه بشن از نزدیکای مرز برگردوند.
💥ماجرای این حقه کثیف رو بعدا خدمتتون شرح میدم...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠#خاکریز_اسارت(۲۹۹)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت دویست و نود و نهم:بیعت با فرمانده کل قوا
📌روز دوم آزادی عازم دیدار امام و مقتدامون خامنهای شدیم. آقا به گرمی ازمون استقبال کرد. مرحوم ابوترابی که همراه ما و با آخرین کاروان آزاد شده بود، به عنوان نمایندۀ اسرا صحبتهای بسیار شیرین و جذابی بیان کرد و از طرف همۀ ما دست بیعت به امام خامنهای داد.
⚡مقام معظم رهبری سخنانی در تجلیل از مجاهدت، صبر و مقاومت آزادگان بیان کرد و در ابتدای بیاناتشون فرمود: «جلسۀ بسیار خاطرهساز، و از لحاظ معنا، جلسۀ عظیمی است و حال و هوای مخصوصی بر این جلسه حاکم است. ما که از لحظات پُر رنج و ساعات آمیختۀ با#صبر و#استقامت شما، فقط از دور آشنا هستیم و از آنها خبر بسیار کمی داریم، در زیارت و دیدار با شما، احساس میکنیم که مجموعهیی از نعم الهی و کرامتهای خدا بر بندگان صالح و مجموعهیی از امتحانهای دشوارِ یک انسان مؤمن رو در وجود شما میتوان مشاهد کرد.
🔸️ثواب الهی و مشاهدۀ لطف و رأفت و رحمت حق و همچنین تجربۀ آن حالات و خصوصیاتی که فقط یک بندۀ مؤمن، آنها را در طول زندگی تجربه میکند، بر شما گوارا باد.»
🔹️در بخشی دیگه از فرمایشات با ذخیره الهی دانستن آزادگان عنوان کردند: «شما با ذخیرهای گرانبها برگشتهاید و تجربهها و آگاهیها و تواناییهایی کسب کردهاید. این تجربهها باید در خدمت سازندگی کشور به کار گرفته شود. شما ارتشیها در ارتش، شما سپاهیها در سپاه، شما بسیجیها در همه جای کشور هستید، که باید از این تجربهها و آگاهیها استفاده بشود. خودتان رو به عنوان کسانی بدانید که خدای متعال بر شما#منت گذاشت، شما رو زنده نگهداشت، شما رو با انواع و اقسام تجربهها و روحیاتی که ناشی از دوران اسارت است و صبر و استقامت و حلمی که نتیجۀ آن دوران و آن روزهاست، به دامان و آغوش ملتتان برگردانده است. باید تلاش کنید، کار کنید و در صفوف مقدم باشید.»
🔹️مراسم عمومی تموم شد و قرار شد جمع محدودی از خلبانها و روحانیون و مرحوم ابوترابی یه دیدار خصوصی کوتاه با حضرت آقا داشته باشیم. آقا خیلی مختصر دو سه دقیقه فرمایشاتی داشتن و تکتک با آقا روبوسی کردیم. نوبت که به من رسید به خاطر سر و وضعمون و ترس از اینکه مبادا مریضی تو جونمون باشه و به آقا منتقل بشه خم شدم و دست آقا رو بوسیدم...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_هشتاد_و_هشت
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥تخلية اطلاعاتي در شكنجه گاه
🔹️يك هفته از اسارت ما نگذشته بود كه مأموران استخبارات به اردوگاه آمده،شروع به بازجويي از اسرا كردند. آنان با شيوه هاي مختلفي اسرا را تخلية
اطلاعاتي مي كردند. كم كم مسئوليت، شغل و درجة تمامي اسرا به وسيلة ستون پنجم داخل آسايشگاهها به گوش عراقي ها مي رسيد و آنان هر روز چند نفر را به اتاق شكنجه مي بردند.
🔸️يك روز نزديك ظهر، يك عراقي با صداي بلند نام من و يك نفر ديگر كه او هم مسئوليت ستادي در جبهه داشت را صدا كرد. وقتي بيرون رفتيم، يك
كيسة سياه رنگ بر سرمان كشيدند و به محل تخلية اطلاعاتي اسرا بردند. ابتدا براي اينكه ما را بترسانند، چند ضربه به سر و صورت ما زدند. ما هيچ جايي را نمي ديديم. گيج شده بودم و احساس مي كردم عراقي ها هر آن مي خواهند مرا بزنند.
🔹️آنان در مورد مسئوليتم و استعداد يگانهاي بزرگ منطقه، طرحهاي عملياتي، محل تدارك مهمات غرب جبهه و ديگر سؤالاتي كه در صورت افشا مي توانست براي منافع نظامي ما ضرر داشته باشد، از من مي پرسيدند. خيلي سريع به ياد آوردم كه نبايد كوچك ترين موضوعي را افشا كنم و پيش از آن در
زمان خدمت نيز بسيار بر حفاظت گفتار تأكيد شده بود. به همين دليل خود را يك نظامي ساده كه مسئول اسلحه و كلاه آهني ام بودم معرفي كردم و گفتم
زمان زيادي نيست كه به جبهه آمده ام و اشخاص و مكانها را به خوبي نمي شناسم.
🔸️فرد عراقي كه به فارسي صحبت مي كرد، با كابل چند ضربه به پشت و سينه و سر من زد كه از حال رفتم. شكنجة اسرا در اتاقهاي تاريك و مخوف زندانهاي عراق چيز غريبي نبود و بي رحمانه اسرا را شكنجه مي كردند.افراد بسياري در زير انواع شكنجه ها مانند شوك دادن با برق، سوزاندن پاها و دست و صورت، كشيدن ناخنها، بستن به صليب و از سقف آويزان كردن به#شهادت رسيدند.
🔹️آنان سپس مرا با آب به هوش آوردند و با چشم بسته از پا آويختند. بعد از چند دقيقه تمام وجودم درد مي كشيد. سرم گيج مي رفت و شدت درد چنان بود كه نالة من و دوستم همه جا را گرفته بود؛ ولي#استقامت مي كرديم و تسليم نمي شديم. در حالت آويز نيز مرتب ما را مي زدند.
🔸️آنان براي مدتي از اتاق خارج شدند و ما به همان حالت مانديم. تمام روده هايم مي خواست از گلويم بيرون بريزد. خون در بدنم جريان نداشت. لحظات بسيار سختي بود و از شدت فشار، كتفم كه زخمي بود، دوباره خونريزي كرد. ديگر صدايي نمي شنيدم و گويي در عالمي ديگر بودم و حتي احساس درد نيز نمي كردم.
🔸️عراقي ها سراسيمه مرا پايين آورند. طولي نكشيد كه صداي عراقي ها را شنيدم كه در حال به هوش آوردن من بودند. از شدت خونريزي توان بلند شدن
نداشتم و آنان مجبور شدند زخمم را پانسمان كنند. حال دوستم نيز بهتر از من نبود. او را چنان زده بودند كه جاي كبودي شكنجه ها تا ماهها بر بدنش مانده بود. او را داخل پتو به آسايشگاه بردند و مرا نيز كشان كشان داخل آسايشگاه انداختند.
🔹️خيلي درد مي كشيدم؛ ولي از اينكه اطلاعاتي به دشمن نداده بودم، پيش وجدانم راضي بودم. بقية اسرا مبهوت مانده بودند كه چه شده است كه
گفتم نوبت شما هم مي رسد؛ خودتان را براي#پذيرايي آماده كنيد.هر روز يكي را به اتاق شكنجه مي بردند و با سر و صورت خونين به
آسايشگاه بازمي گرداندند.
🔸️عراقي ها براي شكنجه شيوه هاي گوناگوني داشتند. يك شيوه اين بود كه همة ما را مجبور مي كردند در حالت ايستاده، به نور خورشيد خيره شويم و سرمان را هم تكان ندهيم كه اين وضعيت گاه تا چند ساعت طول مي كشيد. عراقي ها اسرايي را كه مي خواستند انفرادي تنبيه كنند، مجبور مي كردند كه مانند مثلث سر را روي شنها و سنگ قرار دهند و دستها را به پشت قلاب كنند كه بدن مانند شكل 8 مي شد و ساعتها افراد را اينگونه نگه مي داشتند؛
🔸️سپس با كابل و باتوم افراد را مي زدند. در اين حالت رگها متورم مي شدند كه دردي بسيار كشنده داشت. يكي ديگر از شيوه ها نيز اين بود كه اسرا شلوارها را تا بالاي زانو و آستين پيراهن ها را هم تا بالاي آرنج بالا مي زدند؛ آنگاه با ضربات شديد كابل، همه را مجبور مي كردند روي زانوها و آرنجها سينه خيز برويم كه بعد از پيمودن چند متر، خون از زانو و آرنجها فوران مي كرد و درد آن تا هفته ها باقي مي ماند. عراقي ها اسرا را ساعتها در صفهاي پنج نفره و به حالت دستها پشت سر در حالت دو زانو نگه مي داشتند كه پس از مدتي همه از حال مي رفتند...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🔸حکایت یک نامهی عاشقانه...
🔹️به بهانهی وفات همسر شهید صیاد شیرازی
💢#متن_خاطره|میگفت: خجالت میکشم؛ خیلی در حق خانوادهام کوتاهی کردم؛ کمتر پدری کردم؛ فرصتش کم بود، وگرنه خیلی دلم میخواست... یه روز هم دیدم درب خونه رو میزنند. پیک نامه آورده بود. قلبم ریخت که نکنه علی شهید شده باشه. پاکت رو که باز کردم، دیدم یه انگشتر عقیق برایم فرستاده؛ و روی یه برگه هم نوشته: به پاس صبرها و تحملهای تو...
👤خاطره ای از زندگی سپهبد شهید علی صیاد شیرازی
📚منبع: خبرگزاری دفاعمقدس؛ وابسته به بنیاد حفظ آثار/ راوی: همسر شهید
#شهیدصیادشیرازی #تربیت_فرزند #پرکاری #همسرداری_شهدا #استقامت
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯