eitaa logo
روایتگری شهدا
23هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥سرگرميها و صنايع دستي 🔸️عراقي ها حتي يك مداد هم به ما نمي دادند؛ چرا كه فكر مي كردند با اين كار اطلاعات از اردوگاه به بيرون مي رود. نمي توانستيم بنويسيم و مطالعه كنيم. 🔸️نشريه يا كتابي به ما نمي دادند و اگر از كسي مداد پيدا مي شد، او را سخت شكنجه مي كردند. اسرا براي اينكه سرگرم شوند و مايحتاج خود را تهيه كنند، هر كس با ذوق و هنرش، وسيله اي مي ساخت و بقيه هم تقليد مي كردند؛به طور مثال، براي دوخت و دوز لباس سوزن نمي دادند. اسرا هم با باز كردن سيم خاردارهاي كوچك و با ساييدنهاي چند ساعته يا حتي چند روزة آنها، سوزنهايي بسيار خوب درست مي كردند. 🔹️از نخهاي لباسهاي كهنه، براي دوخت استفاده مي شد. سنگهاي موجود در محوطه نيز در اثر ساييدنها و شكل دادنهاي مختلف، تبديل به اشياي بسيار زيبايي مي شدند.از هسته هاي خرما هم تسبيحهاي بسيار ظريفي ساخته مي شد.هنرمندي اسرا به جايي رسيده بود كه با يك هسته خرما، اسكلت كامل انسان را درست مي كردند. 🔸️براي اينكه براي زمستان كفش داشته باشيم، بعد از شش ماه كه به ما دمپايي دادند، با نخهاي تابيده شده و لباسهاي كهنه، گيوه درست مي كرديم. در بين اسرا هنرمندان خوبي پيدا مي شد. آنان با ذوق تمام سنگها را مي تراشيدند و گردنبند و وسايلي از اين دست درست مي كردند. 🔸️با چوبهاي بي مصرف نيز قاشق درست مي كردند. از نخ پتوهاي فرسوده نيز براي خودمان كلاه و جوراب مي بافتيم. سجاده هاي نماز بسيار زيبا، جا قرآني، كيف، نقاشي هاي روي سنگ و... همة چيزهايي بود كه اسرا در زمان اسارت درست مي كردند. ما با اين كارها، همواره به آينده داشتيم و مي دانستيم روزي درها را باز خواهند كرد و ما را به وطن عزيزمان بازخواهند گرداند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥مراسم سوگواري و اعياد در دوران اسارت 🔹️(قسمت ۱۰۲ در نوشتار نبود)در آن شرايط بد اسارت و غربت، فقط مي توانست ما را آرام و كند.چند روز مانده به و با آن شرايط بسيار سخت اسارت، روزه مي گرفتيم و نماز مي خوانديم. با گماردن افرادي به عنوان نگهبان، مخفيانه و و بر پا مي كرديم. 🔸️برخي برادران هم بودند كه مداحي مي كردند.حال و هواي آن لحظه هاي شور و اضطراب و لحظات افطاري و نجواي جانسوز دعاها بر روي كف سيماني آسايشگاهها، قابل توصيف نيست.گاه چنان صحنه هاي زيبايي به وجود مي آمد كه حتي بسياري از نگهبانان هم گريه مي كردند. 🔸️شبهاي قدر حال و هواي ديگري داشت؛ همه خالصانه و عاجزانه عبادت مي كردند و از خداي خود مي خواستند كه عزت و سربلندي ايران همواره برقرار باشد؛ براي طول عمر بنيانگذار انقلاب هم بسيار دعا مي كردند.عراقي ها از ارادة آهنين ايرانيها سخت در شگفت بودند. آنان اجازه نمي دادند روزه بگيريم و نماز بخوانيم. در ماههاي محرم مخفيانه نوحه سرايي مي شد و اهداف قيام امام حسين (ع)بازگو مي شد. 🔸️گاهي اوقات كه عراقي ها از مراسم ما مطلع مي شدند،به شدت همة ما را تنبيه مي كردند. روزي مراسم سوگواري بر پا كرده بوديم كه ناگهان عراقي ها وارد آسايشگاه شده، مراسم را بر هم زدند. همة اسرا اعتراض كردند؛ اما عراقي ها به امامان توهين كردند كه در يك لحظه به طرف عراقي ها حمله ور شديم و درگيري سختي بين ما درگرفت. چندين نفر از اسرا مجروح شدند. تمامي شيشه هاي پنجره ها را شكستيم. هر چه داخل آسايشگاهها بود، به بيرون پرتاب كرديم و با سنگ به عراقي ها حمله ور شديم. 🔹️ساير آسايشگاهها هم با شنيدن سر و صداي ما شورش كردند. در حين درگيري چند عراقي را به شدت كتك زديم. در زماني كوتاه، تعداد بيشماري از نيروهاي ضد شورش از هر سو با خودرو وارد اردوگاه شدند و درگيري خونيني به وجود آمد. عراقي ها اقدام به تيراندازي كردند و آژيرهاي خطر به صدا درآمد. بعد از چند ساعت زد و خورد، ما را داخل آسايشگاهها زنداني كردند و مدت سه روز آب و غذا را قطع كرده و اجازه نمي دادند از آسايشگاه بيرون برويم. لحظات سختي بود. 🔸️همزمان با فرا رسيدن ايام، حال و هواي جشن انقلاب در فضاي اردوگاه مي پيچيد. اسرا به هم تبريك مي گفتند و گاه تئاتر برگزار مي كردند كه عراقي ها هم از ديدن تئاترها لذت مي بردند. با پارچه هاي رنگارنگ، پرچمهايي درست مي كرديم و به وضعيت لباسهايمان مي رسيديم. با خمير لاي نانها و شكر، حلوا و شيريني تهيه كرده، در جلوِ آفتاب خشك مي كرديم و از هم پذيرايي مي كرديم. پس از مدتي و به دليل اعتراضهاي پي در پي، آزادي نسبي براي انجام فرائض ديني به ما دادند و مقدار غذاي ما بيشتر شد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥اعتصاب غذا 🔹️اعتراضات زياد بود. كمتر روزي بود كه با عراقي ها بحث و درگيري نداشته باشيم. روزي در يك حركت اعتراض آميز به يك حركت زشت سرباز عراقي، همة اردوگاه اعتصاب غذا كردند. عراقي ها ابتدا اين حركت را جدي نگرفتند؛ اما پس از گذشت دو روز، متوجه شدند اگر جلوِ اين كار گرفته نشود، سه هزار اسير از بين خواهند رفت كه اين موضوع مي توانست براي دولت عراق بسيار ناگوار باشد؛ 🔹️به همين دليل يكي از فرماندهان عالي رتبة عراق ـ ژنرال عميد جوزان ـ با بالگرد در وسط اردوگاه به زمين نشست و نماينده هاي ما را به پيش خود خواند و دليل اعتصاب غذا را پرسيد. نماينده ها نيز به نحوة نگهداري اسرا كه مغاير با كنوانسيون ژنو بود اعتراض كرده، رفتار نگهبانها را غيرانساني خواندند و به رفتار زشت سرباز عراقي به شدت اعتراض كردند. 🔹️نمايندگان در ادامه يادآوري كردند كه ما هر كدام براي اعتقادمان مي جنگيم و شما اجازه نداريد به مقدسات و مسئولان كشور ما اهانت كنيد. در ادامه نيز از آن مقام ارشد عراقي توضيح خواسته شد كه چرا از ثبت نام اسرا توسط صليب سرخ جهاني جلوگيري مي شود. 🔹️يكي از اسرا با شجاعت رو به فرماندة عراقي ايستاد و اينچنين ادامه داد:«چرا ما اجازه نداريم زنده بودن خود را به كشورمان اطلاع دهيم؟ چرا وقتي در يك كشور مسلمان اسير هستيم، نمي توانيم نماز بخوانيم، روزه بگيريم و دعا بخوانيم؟ مگر شما ادعاي مسلمان بودن نمي كنيد؟ چرا بعد از گذشت چندين ماه به خاطر مسائل بسيار جزئي همه را شكنجه مي كنند؟ ما حتي نمي توانيم به دستشويي برويم كه اين امر باعث بيماري تعدادي از اسرا شده است. 🔸️آيا ما در كشورمان با اسراي شما اينگونه رفتار مي كنيم؟ در ايران تمام امكانات رفاهي در اختيار اسراي عراقي است. ما آنان را ميهمان تلقي مي كنيم نه دشمن؛ در حالي كه سربازان شما شخصيت انساني بزرگ و كوچك را زير پا گذاشته اند. اين رفتار غير انساني در شأن يك كشور مسلمان نيست. 🔹️من از مرگ نمي هراسم؛ چون مرگ شرافتمندانه، بهتر از اين زندگي خفت بار است. من اين سخنان را از قول تمامي اسرا بيان مي كنم. ما انتظار داريم شما مشكلاتمان را بررسي كنيد و به عنوان يك فرماندة عالي رتبة عراق بخواهيد مانند يك انسان و برابر موارد قرارداد ژنو با ما رفتار شود». 🔸️در حمايت از انتقادات و صحبتهاي آن دلاور اسير، فرياد زديم: االله اكبر. آن اسير شجاع، كارمند ارشد وزارت نفت بود كه در حين بازديد از چاههاي نفتي، توسط نيروهاي عراقي دستگير شده بود. همة نگهبانان اردوگاه با حيرت او را نگاه مي كردند. خود فرمانده نيز غرق در سخنان او شده بود. او پس از اينكه حرفهايش تمام شد، با كمال خونسردي نشست. 🔸️فرماندة عراقي كه از سخنان صريح و بي پرواي اسير ايراني خشمگين بود، سخنراني كوتاهي كرد. او گفت: «ما مردم عراق داراي فرهنگ غني و ثروتهاي خدادادي هستيم. در شأن عراق نيست كه با شما رفتار بد داشته باشيم. ما به شما مانند ميهمان و برادران ديني نگاه مي كنيم و اگر تعدادي از افراد در وظايف خود قصور كرده اند، آن را به حساب همة مردم عراق نگذاريد؛ چون ما رهبري مانند صدام حسين داريم كه مي خواهد همواره با اسرا رفتار انساني و برادرانه داشته باشيم.» 🔸️در ادامه نيز مسائلي در رابطه با جنگ و اينكه به زودي خبرهاي خوشي از تبادل اسرا به دست ما خواهد رسيد، داد و براي حسن نيتش دستور داد سرباز عراقي را لخت كرده، در جلوِ اسرا 75ضربه شلاق بزنند؛ سپس دستور داد او را به سلول انفرادي ببرند و پس از 24ساعت، به مكان ديگري منتقل كنند. او با صراحت تمام از تمامي اسرا عذرخواهي و يادآوري كرد كه عمل اين سرباز مي توانست يك فاجعة بزرگ به بار آورد. در پايان نيز به ما قول مساعد داد كه بازرساني براي بازديد از رفتار نگهبانان خواهد فرستاد و درخواست كرد حالا كه مدت كمي به تبادل اسرا مانده، دست از اعتصاب غذا برداريم... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥شهادت اسیر ایرانی 🔹️ما با اين حركت(اعتصاب غذا)، قدرت اتحاد و همدلي خودمان را به آنان ثابت كرديم.سرنوشت آن اسير دلاور بعد از مدتي به شكل ديگري رقم خورد. 🔸️عراقي ها كه مي دانستند او محبوبيت زيادي بين اسرا دارد، به وسيلة دارو او را مسموم كردند و به عمد در اعزامش به بيمارستان سستي كردند تا او به شهادت برسد. 🔹️ماجرا از اين قرار بود كه روزي او و چند نفر ديگر را براي كار اجباري در محوطة اردوگاه به بيرون مي برند؛ سپس پاكت شير پاستوريزه به آنان مي دهند و مي گويند چون شما زياد كار كرده ايد و خسته هستيد، اين شيرها را بنوشيد و داخل آسايشگاه نبريد. 🔸️افرادي كه همراهش بودند، مي گفتند او نمي خواست آن شير را بنوشد.مي خواست آن پاكت شير را براي بيماري در داخل آسايشگاه ببرد كه عراقي ها او را مجبور به نوشيدن آن كردند. 🔹️بعد از ساعتي تب و لرز و درد معده كه حدود سه ساعت به طول انجاميد، به مي رسد. پيكر نحيفش را داخل سجاده اي كه خودش از تكه هاي پارچه ها براي مادر پيرش دوخته بود، پيچانديم و ساعتها برايش گريه كرديم؛ سپس جسدش را براي دفن در قطعة اجساد ايراني بردند. او اهل سمنان بود و در ديار غربت به شهادت رسيد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥«مرد است خميني» 🔹️روزهاي پاياني اسارت را پشت سر مي گذاشتيم كه به وسيلة جرايد و سربازان عراقي اطلاع پيدا كرديم كه رهبر انقلاب بيمار است و لحظات پاياني زندگي سراسر افتخارش را سپري مي كند.رفت و آمد استخبارات شدت پيدا كرده بود و هر روز ما را جمع مي كردند و دربارة امام و سران حاكم بر ايران و ديگر مسائل سياسي، سخنراني مي كردند. ما پي برده بوديم كه دليل اضطراب عراقي ها، واكنش اسرا هنگام شنيدن خبر رحلت رهبر انقلاب است. 🔸️از سوي استخبارات عراق به شدت تأكيد شده بود كه نيروهاي امنيتي نظارت كاملي بر اسرا داشته باشند.عراقي ها براي اينكه اوضاع روحي ما را بسنجند، در هنگام آمارگيري مي گفتند كه همه به امام اهانت كنند. اين حركت اهانت آميز از سوي عراقي ها، منجر به درگيري فيزيكي بين اسرا و مأموران عراقي مي شد.خواستة عراقي ها اهانت به رهبر انقلاب و تحقير كردن ما در بندهاي اردوگاه بود. 🔸️تصميم ما اين بود كه چنانچه اتفاقي براي ايشان بيفتد،احساسات قلبي خود را به عراقي ها نشان دهيم. ما در جواب خواستة توهين آميز عراقي ها، همه يك صدا فرياد مي زديم: «مرد است خميني». فرداي آن روز، فرماندة اردوگاه در هنگام آمار حاضر شد.همة اسرا را در محوطه اي بزرگ جمع كردند و گفتند عليه رهبرتان شعار بدهيد. همه يك صدا اعتراض كرديم كه هرگز چنين توهيني نخواهيم كرد. 🔸️افسر اردوگاه با گستاخي تمام فرياد كشيد: «رهبر شما در حال مرگ است. شما شكست خورديد و دستورات بايد اجرا شود. اين دستور از رده هاي بالا براي همة اردوگاهها صادر شده است» سپس ما را با تهديد و زور وادار كردند كه شعار بدهيم. ما نيز همه يك صدا شعار داديم كه «مرد است خميني» و همچنان تكرار مي كرديم. 🔹️عراقي ها خوشحال شده بودند و فرياد مي كشيدند بلندتر، بلندتر. ما هم فريادمان را چند برابر مي كرديم و شعار خودمان را مي داديم. در پايان فرماندة اردوگاه گفت: «ديديد آسان بود.آفرين بر شما كه فهميديد هر چه مي كشيد از دست رهبرتان مي كشيد. به همين خاطر براي قدرداني از اين حركت شما، دستور مي دهم امروز سهمية غذاي شما را دو برابر كنند». 🔸️آن روز سهمية غذاي ما بيشتر شد و همه از اين ماجرا خوشحال بودند؛ اما اين موضوع زياد دوام نياورد؛ چون جاسوسهايي كه در بين ما بودند، موضوع را به عراقي ها اطلاع دادند. پس از آن بود كه فرماندة اردوگاه خشمگين در محوطه حاضر شد و گفت: «شما مردمان بدي هستيد و از ميهمان نوازي ما سوء استفاده كرديد. حالا همه شعار را به صورت آهسته و شمرده تكرار كنيد.» عراقي ها ما را غافلگير كرده بودند. نمي دانستيم چه كار كنيم. 🔸️همه با هم فرياد زديم: مرد است خميني، مرد است خميني. عراقي ها كه ديدند وضعيت خراب شده و دستورات فرمانده اجرا نشده، به ما حمله كردند. درگيري بسيار سختي شروع شد. عراقي ها از يك سو و اسرا هم از سوي ديگر درگير شدند. ما فرياد مي زديم: مرد است خميني و مرگ بر صدام. 🔹️درگيري به شدت ادامه داشت. برخي اسرا به سمت سيمهاي خاردار رفته، قصد خروج داشتند. نگهبانان خارج اردوگاهها با سلاحهاي خود و سوار بر نفربرها، آمادة حمله به اسرا بودند. سرانجام با حملة يگان ضد شورش به اردوگاه و تيراندازي و پرتاب گاز اشك آور، درگيري خاتمه يافت؛ اما خسارات زيادي به بار آمد و چهرة اردوگاه به طور كل عوض شد. 🔸️همه جا خون بود و لنگه كفش و سنگ.تعدادي از سربازان عراقي نيز مجروح شده بودند. آنان تا چند روز به ما آب و غذا ندادند و درِ آسايشگاهها را هم روي ما باز نكردند. عراقي ها مي خواستند با اين كارها ما را تنبيه كنند؛ ولي ما از عمل خودمان خوشحال بوديم.در داخل آسايشگاه فرياد مي زديم: مرگ بر صدام، درود بر خميني، كه عراقي ها خشمگين مي شدند و فرياد مي زدند ساكت شويد. 🔸️شعارها تمامي نداشت. اوضاع شبيه روزهاي اول انقلاب شده بود. يك آسايشگاه شعار مي داد و آسايشگاه ديگر جواب مي داد. عراقي ها نمي دانستند چه كار كنند و سرانجام اين ما بوديم كه بر آنان چيره شديم. عراقي ها با سرافكندگي درها را باز كردند؛ بدون اينكه با ما درگير شوند. همه براي سلامتي امام نماز مي خواندند و مي كردند.حتي با وجود كمي غذا، بسياري از اسرا براي سلامتي امام روزه مي گرفتند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 🍂عروج ملكوتي امام خميني (ره) ⚡چهره از پرده برون آر كـه بيمار توأم طي شد اين عمر و دمي طالب ديدار توأم ⚡در كوير دل خود تشنه لبي مـهجورم مـــددي اي مه تـابـان كـه گرفتـار توأم ⚡شاهدان سجده نموده به سجادة عشق ساجدا سجده تو مشكن كه زجان يار توأم ⚡عاشقانت به ستاره همه سر مـيسايند مـن مسكيـن به خفـا عاشق رخسار توأم ⚡همه شـب تـا به سحر نالة تو نالة من قـدسيـان نيك بـدانند گــرفتــار تــوأم ⚡روح تـو كعبة من زائر آن كعبـه منم ارزش افزون كني هر چند خريدار تو منم ⚡رنج بسيار برد كاتب سر برده به شب چهــره از پـرده بـرون آر كــه بيمار توأم 🔹️سرانجام امام دعوت حق را لبيك گفت و عراقي ها اين خبر را از اسرا پنهان كردند؛ چرا كه مي ترسيدند اسرا در اثر ناراحتي، دست به اقدام خطرناكي بزنند. 🔸️آنان بر همه چيز به شدت نظارت مي كردند. پس از چند روز و توسط خود نگهبانان، خبر رحلت جانگداز امام به گوشمان رسيد. همه ناراحت شدند و صداي گريه و زاري لحظه اي قطع نمي شد. 🔸️هيچ كس براي گرفتن غذا نمي رفت.با پارچه هاي مشكي كوچك، هر كدام يك نشانه به عنوان غم و اندوه به سينه زديم. 🔹️عده اي سينه مي زدند و عده اي زيارت نامه مي خواندند. فضاي اردوگاه و آسايشگاهها، غرق در غم و اندوه شده بود. 🔸️نگهبانان عراقي نمي توانستند شرايط حاكم بر فضاي اردوگاه را درك كنند. همه ناراحت بوديم كه هيچ گاه نمي توانستيم يكبار ديگر چهرة نوراني اماممان را ببينيم. 🔸️در اين ايام عراقي ها جرئت نداشتند به ما چيزي بگويند؛ چون مي دانستند با كوچكترين تحريكي، به شدت واكنش نشان خواهيم داد. برخي از عراقي ها نيز به طور مخفيانه با ما ابراز همدردي مي كردند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥اشغال كويت 🔹️پايان جنگ عراق با ايران، مقارن با بروز كشمكش با كشور همسايه اش كويت بود. صدام بر اين باور بود كه جنگ كشورش با ايران، باعث شده است كه كويت از حملة ايرانيان در امان باشد؛ او همچنين معتقد بود چون جنگ او با ايران به سود كشورهاي حوزة خليج فارس بوده است، دولتهاي عربي بايد بخشي از بدهي عراق را ببخشند. 🔹️صدام كه در پي جمع آوري پول براي ساخت مجدد عراق بود، به كشورهاي صادر كنندة نفت فشار آورد تا كمي از توليد نفت خود بكاهند تا قيمت نفت بالاتر برود. كويت از كاهش توليد نفت سر باز زد و پيشگام كشورهاي مخالف كاهش توليد نفت در اوپك شد و در همين زمان بود كه صدام مخالفت خود را با خطوط مرزي عراق با كويت نشان داد. 🔸️دليل او اين بود كه اين وضعيت باعث جدايي عراق از دريا مي شود. او بر اين باور بود كه كشور كويت هيچ حقي براي موجوديت ندارد. ملي گرايان افراطي عراقي سالها بر اين نكته پافشاري مي كردند كه كويت از ديرباز بخش جدايي ناپذير عراق بوده و تنها زماني موجوديت مستقلي پيدا كرده كه بريتانياييها اراده كرده اند. 🔸️ذخاير نفتي كويت نيز خود باعث افزايش تنش شده بود. پس از مدتي، كويت با حفر چاههايي كه عراق گمان مي كرد داخل منطقة مرزي مورد مشاجرة دو كشور است، باعث خشم صدام شد. صدام كه هنوز ارتش با تجربه و مسلح اش را داشت، چندي بعد دستور حركت نيروهايش به مرز كويت را صادر كرد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥اختلافات ارضي عراق در لشكركشي به كويت 🔹️الف) عراق ادعا ميكرد كه بدهي هايش به كويت، مربوط به جنگ ايران و عراق است و به خاطر حمايت از اعراب، متحمل اين بدهي ها شده است؛ صدام همچنين عقيده داشت كه كويت بايد 4/2ميليارد دلار بابت تلمبه زني نفت از حوزة نفتي رميله به عنوان غرامت بپردازد. 🔹️ب) اختلافات مرزي موجود بين كويت و عراق از سال 1961م حل نشده و عراق خواستار تصرف و تملك دو جزيرة «بوبيان» و «وربه» بود. 🔹️ج) از نظر عراق، كويت قطعنامه هاي اوپك را محترم نشمرده و از اين طريق خسارات زيادي به عراق وارد كرده است. 🔹️د) كويت با همدستي امارات متحدة عربي، در توطئة اشباع بازار جهاني نفت دست داشته و به قدرت نظامي و اقتصادي عراق لطمه وارد كرده است. در حقيقت اهداف صدام جداي از موضوعهاي ذكر شده بود. 🔸️عراق مي خواست ضمن خارج شدن از تنگناي نتيجة جنگ هشت ساله با ايران، از بدهي هاي هنگفت به اين كشور كوچك سر باز زند و علاوه بر ادعاهاي ارضي، به آرزوي ديرين خود كه دستيابي به آبهاي گرم خليج فارس بود، برسد. 🔸️از نظر اقتصادي، عراقي ها براي صادرات نفتشان به يك بندر عميق در خاك كويت نياز داشتند و همواره ادعا مي كردند كه ايران و كويت مانع دسترسي عراق به خليج فارس هستند. 🔸️از نظر جغرافيايي نيز عراق ادعا داشت كه حاكميت مطلق عراق بر «اروندرود، جزاير وربه و بوبيان»، موجب دسترسي آزادانة آن كشور به خليج فارس است. از نظر امنيتي نيز عراق ادعا داشت كه فاقد عمق راهبردي بوده و تصرف دو جزيرة مذكور، اين دولت را قادر مي سازد تا در مقابل تهديد خارجي از خود دفاع كند. عراق در نظر داشت تا يك پايگاه دريايي نيز در كويت احداث كند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥اشغال كويت و نبرد ۱۰۰ ساعته آمريكا 🔹️آنچه كه بعد از جنگ با ايران براي عراق ماند، يك ارتش عظيم، اقتصاد در هم شكسته و از دست رفتن وجهة بين المللي ـ به ويژه به دليل استفاده از بمبهاي شيميايي ـ بود. صدام به دنبال شكستهاي نظامي و سياسي از ايران به كشور كويت حمله كرد و با فرماندهي دامادش، در نبردي بدون خونريزي، توانست كويت را به اشغال درآورده، تمام ثروتهاي هنگفت و افسانه اي آن را به غارت ببرد. 🔸️صدام براي توجيه كارش اعلام كرد كه كويت در اصل استان نوزدهم عراق بوده كه در زمان حكومت عثماني ها و در هنگام ضعف عراق، به زور از عراق جدا شده است. 🔹️امير كويت به عربستان فرار كرد و با كمك شاه عربستان و حمايت كشورهايي مانند آمريكا، انگليس و فرانسه، جنگ خونين خليج فارس آغاز شد. 🔹️صدام، مغرور از پيروزي، نصايح جوامع بين المللي را ناديده گرفت. 🔸️در همين زمان زمزمة ورود نيروهاي غربي به خليج فارس به گوش مي رسيد. 🔸️صدام نيز اعلام كرد با تمام قوا با غربي ها خواهد جنگيد؛ بنابراين نيروهاي خود را به مرز عربستان و كويت اعزام كرد و نيروهاي احتياط نيز دوباره به خدمت فرا خوانده شدند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💠خبر تبادل اسرا 🔹️صدام كه حملة نيروهاي غربي را حتمي مي ديد و بايد تمام توانش را به جبهة كويت معطوف مي داشت، عجولانه قرارداد 1975 الجزاير را پذيرفت و براي رهايي از مسئوليت بزرگ نگهداري هزاران اسير ايراني، تصميمش را گرفت. 🔸️به روزهاي آخر اسارت نزديك مي شديم. مشكلات روحي زياد شده بود و همه عصبي بودند. بعد از رحلت جانگداز امام راحل هيچ انگيزه اي براي بازگشت به وطن نداشتيم. گاه فكر مي كرديم موضوع تبادل اسرا از ياد دولت مردان ايران رفته است. 🔹️چند روزي بود كه نگهبانان و فرماندهان عراقي مي گفتند: «به زودي خبر خوشحال كننده اي به شما خواهيم داد». 🔸️در صبح يك روز سرد زمستاني كه مشغول اصلاح سر و صورت بوديم، ناگهان صداي بلندگوها بلند شد. صداي صدام حسين بود كه سخنراني مي كرد. اسرا خواستند سر و صدا كنند تا صداي صدام شنيده نشود كه عراقي ها گفتند:«خبر مهمي براي شماست. گوش كنيد.» 🔹️همه گوش داديم. صدام به عربي گفت: «عراق مندرجات كامل قرارداد 1975 الجزاير را به رسميت مي شناسد و تبادل اسرا به زودي آغاز خواهد شد. دشمني ايران و عراق نيز پايان يافته است». 🔸️همة اسرا از شدت خوشحالي فرياد كشيدند. سرانجام روز موعد فرا رسيده بود و تمام آن رنجها و سختي ها تمام مي شد. 🔹️صداي «االله اكبر» به آسمان برخاست. عراقي ها هم خوشحال بودند. آنان بيشتر از ما شادماني مي كردند؛ چرا كه صدام زندگي همة جوانان عراقي را تباه كرده بود. 🔹️آنان به ما گفتند كه تا چند روز ديگر نمايندگان صليب سرخ جهاني از اردوگاه بازديد و آمارگيري خواهند كرد. خبر آمدن صليب سرخ به اردوگاه براي عراقي ها مهم و براي ما نامفهوم بود،به همين دليل جلسه اي ترتيب داديم تا بدانيم وظيفة ما نسبت به نمايندگان صليب سرخ چيست؟... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥صليب سرخ جهاني 🔸️در بين ما يك ستوانيار كه مدت ۲۹ سال خدمت داشت و در زمان شاه نيز به عنوان نيروي حافظ صلح در لبنان حضور داشت، بود. او تجربيات ارزندهواي داشت و ما را با وظايف و اختيارات جهاني اين نهاد آشنا كرد. 🔹️او مي گفت: «ما بايد تمام بدرفتاريهاي عراقي ها را به طور كامل به نمايندگان صليب سرخ گزارش دهيم تا حقوق از دست رفتة هزاران اسير در بند و آن همه شهيد ديار غربت براي همه آشكار شود و همه بدانند كه عراقي ها چه كارهايي كرده اند. 🔸️اختيارات اين نمايندگان بسيار وسيع و مهم است. اگر گزارشي عليه عراقي ها تهيه كنند، مي توانند دولت مردان عراق را در جوامع بين المللي تحت فشار قرار دهند».گفت وگوها و زمزمه ها ادامه داشت.اسراي غيور تصميم خود را گرفته بودند كه هنگام مراجعة نمايندگان صليب سرخ، تمام جنايات و رفتارهاي غير انساني عراقي ها را براي آنان گزارش دهند. 🔸️عراقي ها براي اثبات حسن نيتشان، آن شب اجازه دادند در بيرون اردوگاه به سر ببريم. بعد از چند سال، براي اولين بار ستارگان را در آسمان عراق به چشم ديديم. فكر نمي كردم كه ديدن ستاره ها آنقدر خوشايند باشد. بيرون از آسايشگاه بودن خيلي خوب بود و مي كرديم. 🔸️فرداي آن روز چند نفر به اردوگاه آمدند. آنان نمايندگان خلق بودند كه مي گفتند: «شما ايراني ها براي پيوستن به اين سازمان و براي رسيدن به زندگي تازه و خوب در كشور فرانسه و يا ادامة تحصيل و يا ملحق شدن به سازمان اعلام آمادگي كنيد تا همين امروز از اردوگاه خارج شويد.» 🔹️اين پيشنهاد با مخالفت و انزجار شديد اسرا مواجه شد و آنان جرئت نمي كردند نزديك بيايند و سخنان خود را به وسيلة عراقي ها به ما منتقل مي كردند. آنان هيچ گاه دست از تلاش براي ايجاد نفاق و جذب نيرو و خدشه دار كردن جمهوري اسلامي برنمي داشتند. 🔸️رفتار عراقي ها با ما بهتر شده بود. تردد به دستشويي ها و ساير آسايشگاهها آزاد بود و مي توانستيم با اسراي آسايشگاه مجاور كه حدود ۲۰ متر با ما فاصله داشت، بعد از حدود ۲۶ ماه، صحبت كنيم و با همديگر قدم بزنيم. 🔸️روزنامه هاي عراقي به آسايشگاهها مي رسيد و مهمترين خبر آنها اين بود كه ايران و عراق موافقت كرده اند روزانه ۹۹۰ نفر اسير ايراني و عراقي از طريق مرز خسروي مبادله شود كه اين كار از تاريخ بيست و هفتم مرداد ماه آغاز خواهد شد. تا آن تاريخ چند روز بيشتر باقي نمانده بود. 🔹️اسرا هركدام با هر چه كه امكان داشت، اقدام به درست كردن و تهية سوغاتي و يادگاري از سالهاي اسارت مي كردند. تسبيحهاي گوناگون، جانمازها، گردنبندهاي مختلف از سنگ، چوب و شيشه، كيفهاي پارچه اي و گيوهه اي مختلف، از صنايع دستي اسرا بودند. برخي نيز هديه اي براي يادگاري به همديگر مي دادند تا بعد از سالها زندگي در كنار هم، در هر گوشة ايران اسلامي به ياد هم باشند و يكديگر و به ويژه روزهاي اسارت را از ياد نبرند. 🔸️برخي نيز نشاني محل سكونتشان را به يكديگر مي دادند؛ گويا بعد از سالها انتظار و سختي، نمي خواستند از يكديگر جدا شوند. بدون اغراق، ما از خانواده هم به هم نزديكتر بوديم. در دوران بيماري و غم و اندوه، همراه هم بوديم و از همديگر پرستاري مي كرديم؛ 🔹️بنابراين جدا شدن از هم بسيار سخت بود.اميد به زندگي دوباره در بين اسرا ديده ميدشد. تعدادي از نگهبانان كه رفتار خوبي با ما داشتند، از ما مي خواستند كه آنان را براي رضاي خدا ببخشيم. آنان نشاني مي دادند و نشاني مي گرفتند تا بعد از صلح، همديگر را ملاقات كنيم. ما از آنان مي پرسيديم شما كه ادعاي مسلماني داريد، چرا ما را شكنجه مي كرديد؟ 💥چرا ما را گرسنه و تشنه مي گذاشتيد؟ چرا در هنگام نماز و دعا همه را ضرب و شتم مي كرديد؟ چرا نمي گذاشتيد مراسم مذهبي بگيريم؟ آيا ما با اسراي عراقي اينگونه رفتار كرده ايم؟ آنان نيز در پاسخ مي گفتند: «ما اختيار نداشتيم و زير نظر بوديم. اگر لغو دستور مي كرديم، به سختي مجازات مي شديم.» در هر صورت مهم اين بود كه در آن ديار غربت، اتحاد، همبستگي و انسجام خود را از دست نداديم... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥نمايندگان صليب سرخ جهاني 🔸️عراقي ها براي بستن دهان اسرا وعده دادند كه صدام دستور داده تا همة شما را به ببريم و بعد از زيارت، شما را به كشورتان اعزام كنيم؛ بنابراين نبايد مسائل گذشته را دامن بزنيم و كار را سخت تر كنيم. 🔹️ما يك كشور مسلمان هستيم و همواره براي ايراني ها احترام قايل بوده ايم. اگر كم و كاستي بوده،گذشته و اكنون نزد خانواده هايتان باز مي گرديد. 🔸️سرانجام پس از چند سال، تبادل اسرا آغاز شد و گزارش اولين گروه از مجروحين و معلولين آزاد شده به ما رسيد. 🔹️ايران نيز براي اثبات حسن نيت،تعداد بيشتري از اسرا را آزاد كرده بود. همة اسرا مضطرب بودند؛ چون اوضاع عراق بحراني بود. 🔸️هر لحظه احتمال حملة نيروهاي غربي متصور بود كه اين امر مي توانست تبادل اسرا را قطع كند. روزها به سختي مي گذشت و ما براي آزادي لحظه شماري مي كرديم. 🔹️عراقي ها تمام كابلها، باتومها و وسايل شكنجه را پنهان كرده بودند تا نمايندگان صليب سرخ آنها را نبينند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💠اسير شمارة ۳۲۸۸۴ صليب سرخ جهاني 🔹️سرانجام نمايندگان صليب سرخ وارد اردوگاه ما شده، شروع به ثبت نام اسرا در فهرست خودشان كردند.شمارة اسارت من نيز ۳۲۸۸۴ شد كه در پروندة آنان درج گرديد. آنان به طور كامل به زبان فارسي مسلط بودند. 🔸️خانم شانزلي مارتين سرپرست گروه اعزامي اعلام كرد:«ما نمايندگان صليب سرخ جهاني بوده، داراي اختيارات تام جهاني هستيم. شما اسراي صبور، براي كشورتان جنگيده ايد و اكنون هم اينجا هستيد. ما براي رهايي اسراي هر دو كشور و ساير كشورهاي درگير جنگ، تلاشهاي زيادي كرده ايم. 🔸️ما بايد گزارشي از رفتار مسئولان عراقي تهيه كنيم؛ بنابراين از شما مي خواهم بدون واهمه، هر آنچه كه مي دانيد، بگوييد.از دوستان و يارانتان كه كشته شدند و كسي از سرنوشتشان خبر ندارد، براي ما بگوييد. تبادل اسرا ادامه دارد و ما براي رهايي شما اينجا هستيم. قول ميدهم تمام توانم را براي تسريع روند تبادل به كار ببرم. 🔹️در ضمن ما مأموريت داريم هر كدام از شما كه مي خواهد به ساير كشورهاي جهان كه عضو سازمان ملل هستند و كنوانسيون ژنو را امضا كرده اند ـ براي زندگي جديد، شغل جديد و در موطن جديد ـ برود، ثبت نام كنيم و به آن كشور اعزام كنيم. البته اين كار، پناهندگي نيست؛ بلكه يك امتياز براي اسراي تمام كشورهاست و هيچ كشوري نميتواند اعتراض داشته باشد؛ نه عراق و نه ايران. 🔸️شما در كشور جديد، تبعة آن كشور مي شويد و با اخذ ويزا به وطن خودتان هم سفر خواهيد داشت. اگر كسي از شما دوست دارد، بلند شود تا نام او را بنويسيم و فردا ترتيب سفر او را بدهيم». 🔹️سكوت همه جا را فرا گرفته بود. سخنان اين خانم همه را به فكر واداشته بود. اگر به ساير كشورها برويم، آيندة ما چگونه خواهد بود؟ تكليف ما چيست؟ تعدادي كه وسوسه شده بودند، توسط دوستان توجيه شدند كه نبايد از آرمانمان دور شويم. ما سختي هاي بسياري را تحمل كرده ايم. اكنون مردم و خانواده ها انتظار ديدن فرزندانشان را دارند. 🔸️زندگي در كشوري بيگانه، شايستة ما نيست. ما بايد به آغوش ملت خود برگرديم و قدر مملكت خود را بدانيم.نمايندگان صليب سرخ هر چه منتظر شدند، كسي داوطلب نشد؛ سپس گفتند: «هر گزارشي داريد، بگوييد. اين حق تمامي اسراي جنگي دنياست. 🔸️تقاضا مي شود از گزارشهاي كذب و خصمانه خودداري كنيد». فرماندهان بلند مرتبة عراق كه اين گروه را همراهي مي كردند، در مقابل اختيارات تام اين خانم، خجالت مي كشيدند و حرفي براي گفتن نداشتند. آنان ملتمسانه ما را نگاه مي كردند و انتظار داشتند گذشته ها را فراموش كنيم... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 🔸️عده اي از اسرا از جا برخاستند و اجازة صحبت گرفته، پرسيدند: «اگر ما همة مسائل را گزارش كنيم، عراقي ها مي توانند جلوِ تبادل اسرا را بگيرند؟» كه خانم مارتين جواب داد: «به شما قول مي دهم كه نمي‌توانند.» آنگاه همه يكي پس از ديگري از جا بلند شده، تمام جنايات عراقي ها را بازگو كردند. 🔹️مجروحين جاي زخمهاي متورم شده را نشان مي دادند. تعدادي نيز آثار كابل ها را روي بدنشان نشان دادند.برخي نيز آمار شهدايي كه غريبانه در اثر تشنگي، گرسنگي و شكنجه كشته شدند، به آنان دادند. 🔸️اسرا در صفهاي طولاني براي افشاي جنايات عراقي ها ايستاده بودند و هر كدام گزارشي مي دادند و نمايندگان نيز همة موارد را مي نوشتند. 🔹️عراقي ها از اين كار ما بسيار خشمگين شده بودند. سربازان عراقي از هر سو اسرا را فرا مي خواندند كه دست از اين كارها برداريد. فرماندهانشان نيز سعي كردند كه جلو اين كار را بگيرند كه خانم مارتين با تذكري محكم و كوتاه، آنان را سرجايشان نشاند. آمارگيري تمام شد؛ 🔹️چون هر روز بايد ۹۹۰نفر مبادله مي شدند. عراقي ها اسامي ۹۹۰نفر اول را خواندند. نام هر كس كه خوانده مي شد، اسرا برايش كف مي زدند و قرار شد از فرداي آن روز، اسراي اردوگاه ما ـ اردوگاه مخوف ۱۵تكريت ـ تخليه شوند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💠آخرين شب اردوگاه 🔹️شب آخر تمام نمي شد. همه بيدار بودند و به هر سو نگاه مي كرديم تا اردوگاه را فراموش نكنيم.ديوارها و فضاي اردوگاه، خاطره هاي بزرگ مرداني را در سينه داشت كه مظلومانه در اسارت شهيد شدند و اكنون پيكرشان در ديار غربت باقي مي ماند 💥همانگونه كه امام خميني فرمودند:«تربت پاك شهيدان،تا قيامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاي آزادگان خواهد بود». زمين تفتيده و خاكي اردوگاه، زخم دستهاي پينه بسته و رنجور اسرا را فراموش نخواهد كرد. 🔹️به هر سو نگاه مي كرديم، خاطرات تلخ، اما غرورآميزي به يادمان مي آمد. همگي به فرمانده اردوگاه مي گفتيم: «حالا كه صلح شده، ما را از محروم نكنيد.» كه در جواب مي گفت: «يادتان رفته كه ديروز چه گزارش هايي به صليب سرخي ها مي داديد؟ دور شويد. در ضمن فرصت نداريم. 🔹️كشور ما در حال آماده باش است و شما تقاضاي زيارت رفتن مي كنيد؟» صبح روز بعد، اتوبوسها همان جايي كه چند سال پيش ما را پياده كرده بودند، براي برگرداندن ما حاضر شدند. براي هر اسير يك دست لباس سربازي به رنگ خاكي دادند تا بپوشيم. 🔸️صدام حسين نيز براي ظاهرسازي، يك جلد براي هر يك از اسرا فرستاده بود كه حين سوار شدن به اتوبوس، به ما تحويل مي دادند. 🔸️از دوستانمان خداحافظي مي كرديم و شماره تلفن مي داديم تا وقتي چند روز قبل از ما به ايران مي روند، وضعيت ما را به خانواده هايمان اطلاع بدهند. در هرگوشه اي همديگر را در آغوش مي گرفتيم و گريه مي كرديم. 🔹️وقتي دوستان رفتند، همه جاي اردوگاه ساكت شده بود. اي كاش مي شد كه جنگي ميان ملتها رخ نمي داد و اين اردوگاهها براي هميشه بسته مي شدند. روز سوم، نوبت آخرين گروه بود و من نيز به اتفاق ساير دوستان سوار اتوبوسها شديم. 🔹️هيچ كدام باور نمي كرديم كه دوباره از سيمهاي خاردار خارج شويم. با دقت تمام به اردوگاه نگاه كردم تا براي آخرين بار از اين مكان جهنمي خداحافظي كنم. لحظاتي بعد اتوبوسها به راه افتادند. 🔸️در حال حركت، به ساير اردوگاههاي اسرا كه با فاصله هاي كمي از ما قرار داشتند، نگاه مي كرديم و از دور، اردوگاههاي تخليه شده و اردوگاههايي كه هنوز نوبت آنها نشده بود را نظاره مي كرديم. 🔸️ستون اتوبوسهاي حامل اسراي اردوگاه شمارة ۱۵ ،از پادگان صلاح الدين خارج و به اتوبان وارد شدند. هوا گرم بود. همگي يك بار ديگر بعد از ساليان دراز و براي آخرين بار، به اردوگاه جهنمي خود نگاه كرديم. 🔹️هر لحظه كه از زندان دور مي شديم، احساس آرامش مي كرديم و افكارمان را به كشور و خانوادة خود معطوف مي كرديم. كسي حرف نمي زد. هر كس از مونس و دوست سالهاي رنج و اسارتش جدا مي شد؛ دوستاني كه از خانواده هم نزديكتر بودند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 🔸️از كنار شهرهاي عراق يكي پس از ديگري عبور مي كرديم تا اينكه به شهرهاي مقدس كربلا، كاظمين و سامرا رسيديم. ديدن آن گنبدهاي طلايي رنگ و آن گلدسته هاي بلند، غم سالهاي سخت را از بدنمان زدود. 🔹️از اينكه نمي توانستيم به زيارت برويم، اشك از چشمانمان جاري بود. يكي دو نفر كه صداي زيبايي داشتند،چند بيتي در مدح امام ره مداحي كردند؛ اما عراقي ها (ره) حتي براي چند دقيقه هم اجازة توقف به ما ندادند. 🔸️از كنار اين شهرهاي مقدس مي گذشتيم. شهرها هيچ فرقي نكرده بودند. فضايي نظامي بر اطراف شهرها حاكم بود كه نشان از بروز اتفاقاتي در آينده مي داد. همگي تشنه و گرسنه بوديم و با سرعت به سمت مرزها در حركت بوديم. عراقي ها اعلام كردند كه آماده باشيد، به رسيديم. 🔹️اتوبوسها يكي پس از ديگري وارد محوطه اي شدند كه مملو از خبرنگاران، عكاسان و فيلمبرداران عراقي و خارجي بودند. دور تا دور آن محل پر از نظاميان عراقي و نفربر و زرهپوش بود. 🔹️بر اساس برنامه ريزي قبلي، عراق تعداد 990نفر اسير را با هماهنگي نمايندگان صليب سرخ به ايران تحويل مي داد و همان مقدار اسير عراقي را نيز تحويل مي گرفت.از دور نظاميان كشورمان را ديديم كه منتظر آمدن ما بودند. 🔸️در همين زمان اتفاقي افتاد كه چيزي نمانده بود تبادل اسرا قطع شود. زمان ايستادن اتوبوس ها، چند نفر پاسدار به عنوان نمايندگان ايراني و در پوشش احوال پرسي، به طور مخفيانه مقداري عكس و پوستر به اسرا دادند و گفتند:«شعار فراموش نشود؛ چون تمام دوربينهاي جهان از شما فيلم تهيه مي كنند.در ضمن نبايد زمين را ببوسيد؛ چون تا فاصلة 50متري در خاك دشمن هستيم. 🔹️خبرگزاريهاي عرب از بوسيدن زمين عراق بهره برداري سياسي مي كنند و اينگونه تفسير مي كنند كه آنقدر به اسراي ايراني در عراق خوش گذشته كه در حين ترك عراق، زمين و خاك عراق را به پاس قدرداني مي بوسند؛ غافل از اينكه اسرا نمي دانند هنوز به خاك ايران وارد نشده اند 💥در واقع اين برادر مي خواست مسئله را براي ما مشخص كند تا بهره برداري سياسي از اين عمل صورت نگيرد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 🔸️يكي از عراقي ها اين كار برادر پاسدار را ديد(تذکر در نبوسیدن خاک زمین عراق و عدم بهره برداری سیاسی عراق از آن )فوري به فرمانده اش خبر داد. 🔸️يك سرهنگ عراقي همراه چند نفر آمدند و به طرف آن برادر پاسدار حمله ور شدند و مي خواستند درگير شوند. در بيرون سر و صداها بالا گرفت و درگيري پيش آمد. ما هم در حمايت از هموطن خود، به زور از اتوبوسها پياده شديم و به سوي عراقي ها حمله ور شديم. 🔹️عراقي ها با اسلحه هاي خود سر رسيدند و تعداد زيادي از اتوبوسها را به داخل خاك عراق بازگردانده، در فاصله اي بسيار دور نگه داشتند. 🔸️همگي ناراحت و عصباني شده بوديم. تصميم گرفته بوديم در حضور دوربين هاي خبرنگاران يك شورش به راه بيندازيم و به سوي مرز خودمان فرار كنيم؛ 🔸️چون حدود 200متر بيشتر با خاك ايران فاصله نداشتيم. در همين لحظه نمايندگان صليب سرخ ميانجي گري كردند و از هر دو طرف خواستند خيلي سريع دور شوند. 🔹️نمايندة صليب سرخ رو به افسر عراقي كرد و گفت:«چرا مانع تراشي مي كنيد؟ من اين عمل شما را گزارش خواهم كرد.» كه آنان نيز ايراني ها را نقض كنندة كار تبادل معرفي كردند. 🔹️پس از مدتي كوتاه، نمايندگان صليب سرخ به عراقي ها دستور دادند كه خيلي سريع كار تبادل را شروع كنيد؛ سپس رو به مقامات عراقي كردند و ادامه دادند: «ما اين حركت شما را گزارش خواهيم كرد؛ زيرا اين اولين بار نيست كه در نقطة صفر مرزي و بعد از آن همه تلاش و زحمت، موجب درگيري و خشونت مي شويد. 🔸️اين رفتار در اين برهه از زمان و وضعيت كنوني، شايستة انسانهايي فهيم نيست. اين رفتار شما غيراصولي و غير قابل درك است. چرا مانع روند تبادل اسرا مي شويد؟» 💥در مقابل سخنان منطقي نمايندگان صليب سرخ، همة مقامات عراقي ساكت بودند و كسي جوابي نداشت... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 🔹️خبرنگاران حاضر، همة اين صحنه ها را ثبت كردند. هنگامي كه از اتوبوسها و در مقابل خبرنگاران سراسر جهان پياده مي شديم، عكس امام ره را از زير پيراهنمان بيرون مي آورديم و رو به دوربين ها گرفته و می بوسيديم و فرياد مي زديم «االله اكبر، خميني رهبر». 🔸️دوربينهاي حامي دولت عراق اين صحنه ها را ثبت نمي كردند. پس از اينكه مطمئن شديم كه وارد خاك كشورمان شده ايم، زانو زده و خاك وطنمان را به نشانة علاقه و وفاداري مي بوسيديم. آنگاه سيل هموطنان از هر سو براي ديدار ما به طرفمان مي دويدند. 🔹️همه از خوشحالي گريه مي كردند. توصيف آن صحنه هاي زيبا، كار بسيار دشواري است.سپاه پاسداران مأموريت داشت تا اسراي ايراني را از عراق تحويل بگيرد و ارتش نيز مأموريت داشت ضمن نگهداري اسراي عراقي از اول جنگ تا آن روز، آنان را تحويل مقامات عراقي بدهند. 🔹️ما را سوار اتوبوسهاي سپاه كردند و به داخل شهر قصرشيرين حركت كرديم. ديديم كه ستون اتوبوسهاي ارتش كه حامل اسراي عراقي بودند، منتظر تحويل اسرا به كشور عراق هستند. 🔸️دولت ايران به همة آنان كت و شلوار و انواع هدايا براي خانواده شان داده بود؛ در حاليكه وضعيت ما به گونه اي ديگر بود و با وضع بسيار نامناسبي به وطن بازمي گشتيم. مقامات بلند پاية كشورمان از ما استقبال كردند و پيام رهبر و مسئولان كشور را به ما رساندند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💠ورود منافقين به ايران در لباس اسرا(۱) 🔹️در هنگام تبادل اسرا، متوجه يك اتوبوس حامل اسرا شديم كه وضع بدني و چهرة آنان به اسرا نمي خورد. به دليل اينكه لباس آنان مانند ما بود، تشخيص آنها مشكل بود. 🔹️بعضي از اسرا مي گفتند كه شايد در اردوگاههايي بوده اند كه شرايط زيستي بهتري داشته اند؛ اما موضوع چيز ديگري بود. 🔸️عراقي ها در هر نوبت تبادل ۹۹۰نفر ۳۰ نفر منافق نيز به ايران اعزام مي كردند.منافقين براي اهداف مختلفي وارد ايران مي شدند و قصد كارهاي خرابكارانه و جاسوسي داشتند. 🔹️عراق با اين كار دنبال چند هدف بود: ⚡اول اينكه منافقين را براي ايجاد آشوب و ناامني به ايران ميفرستاد؛ ⚡دوم اينكه به همان تعداد كه منافق وارد ايران مي شدند، همان تعداد اسير عراقي مبادله مي شدند و كسري تعداد اسرا به اين شكل جبران مي شد و سوم اينكه عراق به دنبال اين بود تا تعداد زيادي از آنان را از اين كشور بيرون كند. 🔹️ايران در استقبال از اسراي خود، نهايت قدرداني را انجام مي داد و ما انتظار آن همه مهرباني و ابراز محبت از طرف مردم را نداشتيم. در طول مسير، وقتي به شهر قصرشيرين نگاه مي كردم، خاطرات دوران دفاع مقدس برايم تداعي مي شد. تمام اين خانه ها، مساجد و... جولانگاه جنگ بي امان عراق عليه كشورمان بود. 🔹️با ديدن نخلها، ياد شهداي بزرگواراي افتادم كه همراه با آنان،روزها در زير اين نخلها براي به دام انداختن دشمن كمين مي زديم. اكنون ديگر آن ويرانه ها آباد شده بود و مسجد بزرگ اين شهر، بازسازي شده و محل نيايش مردم مؤمن اين شهر شده بود. 🔸️چهرة شهر به كلي عوض شده بود و دشمن از روي ارتفاعات اين منطقه، به مرز بين المللي عقب نشيني كرده بود... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💠ورود منافقين به ايران در لباس اسرا(۲) 🔹️محوطه اي بزرگ براي اسكان موقت اسرا آماده كرده بودند كه تعداد زيادي چادر گروهي در آنجا بر پا بود. اين مكان را براي استراحت كوتاه اسرا آماده كرده بودند تا قرنطينة اسرا خالي شود و ما به جاي اسراي قبلي وارد قرنطينه شويم. 🔸️اهميت ديگر اين محل اين بود كه منافقين و نااهلان، قبل از ورود به ايران، شناسايي و دستگير شوند. آنجا امكانات رفاهي كامل و مناسبي براي اسرا تدارك ديده بودند. ساعتي از اسكان ما نگذشته بود كه يكي از برادران پاسدار جلو آمد و گفت: «شما تسويه حساب نداريد؟» متوجه منظورش نشديم. او گفت: «اسراي قبلي حساب خبرچين ها و خائنين رو رسيدن و اونا رو براي ما شناسايي كردن. شما هم اونا رو شناسايي كنين. اين آمبولانس ها براي همين اينجان.» 🔹️هدف آن برادر اين بود كه خائنان و جاسوسان مشخص شوند و براي توضيحات بيشتر دستگير شوند.در بين ما افرادي بودند كه تمام اسرار اسرا را براي عراقي ها فاش مي كردند. آنان باعث شهيد شدن بسياري از ياران ما در زندانهاي عراق شده بودند. 🔸️چشمهاي زيادي در اثر خبرچيني هاي آنان به زمين ريخت و يا معيوب شد و دست و پاهاي بسياري شكسته شد. اسرا براي پيدا كردن اين افراد، از چادرها بيرون رفتند و آنان را يكي يكي شناسايي كردند. 🔹️بر حسب اتفاق، در بين گروه ما، بهروز ـ مترجم عرب زبان ـ هم با ما بود. او را يافتم. او قبل از تبادل اسرا، از عراق تقاضاي پناهندگي كرده بود؛ شايد مي دانست كه در ايران چه سرنوشتي در انتظارش است. او هم مرا ديد و با گريه گفت: «منو ببخش! خودم پشيمان و نادم هستم. من فريب خوردم و در اثر فشار مجبور بودم براي عراقي ها كار كنم به خدا توبه كردم.» من او را معرفي نكردم. فقط به او گفتم: «تو چه قدر به دشمن اعتماد داشتي كه همة دوستان و هموطنانت رو به دشمن فروختي؛ در حالي كه دشمن تو را براي نوكري هم قبول نكرد. خجالت نميكشي به روي ما نگاه كني؟» 🔹️ساير اسرا او را شناختند و مي خواستند او را به سزاي اعمالي كه منجر به شهادت پاكترين فرزندان اين سرزمين بود، برسانند. او را بعد از تنبيه، تحويل مقامات امنيتي دادند تا مشخص شود چه كارهاي ديگري عليه كشور انجام داده است. 🔸️برخي اسرا تعدادي از منافقين را شناخته بودند كه سريع به مسئولان اطلاع دادند. مأموران امنيتي نيز در محل حاضر شدند و آنان را يكي پس از ديگري دستگير و براي بازجويي همراه خود بردند. چند ساعت بعد، ما را دوباره سوار اتوبوسها كرده، به شهر اسلام آباد غرب و پادگان الله اكبر كه محل قرنطينة اسراي ايراني بود، اعزام كردند. 🔹️در بين راه، مردم قدرشناس در صفهاي طولاني ايستاده بودند تا از ما استقبال كنند. همة خودروها چراغهايشان را روشن كرده بودند و همه جا مملو از شادي بود. همه از شدت خوشحالي گريه مي كردند. مردم، صدها متر راه را همراه با اتوبوسها مي دويدند. مارش نظامي در شهرها نواخته مي شد و مردم شيريني پخش مي كردند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💢در فراق امام 🔹️وارد پادگان االله اكبر ارتش شديم. پيش از اين هم به اين پادگان آمده بودم.منافقين در روزهاي پاياني جنگ، اين پادگان را به آتش كشيده بودند كه هنوز آثار خرابكاري آنان باقي بود. هنگامي كه وارد آنجا شديم، عكسهاي امام راحل داغ دلمان را تازه كرد. 🔹️همه به سوي تصاوير امام هجوم بردند.نمي توانستيم احساسات قلبيمان را بيان كنيم. در حالي كه فيلم سخنراني امام و گزارش ارتحال ايشان پخش مي شد، همگي گريه مي كرديم. هنوز باورمان نمي شد كه امام عزيزمان را از دست داده ايم. هيچ كس به فكر خانواده اش نبود. 🔸️خبرنگاران هم اين صحنه هاي كم نظير را ثبت مي كردند. آنجا بود كه اعلام شد امام همة شما را آزاده ناميده و اسرا را آزادگان لقب داده اند. خود را لايق اين نام ـ كه برگرفته از خصايص بزرگ پرچمدار اسلام، امام حسين (ع) بود نمي دانستيم. 🔹️محل قرنطينة اسرا داراي امكانات بسيار زيادي بود؛ غرفه هاي لباس، كتابخانه، غذاخوري، مسجد، سينما، مخابرات و هرآنچه كه نياز داشتيم را فراهم كرده بودند. گروههاي پزشكي اقدام به آزمايشات و معاينات پزشكي كردند. 🔸️ما را به مدت سه روز در آن مكان نگهداري كردند تا در صورت وجود بيماري مسري، شناسايي و پيشگيري شود. براي هر نفر كارتهاي مخصوص و شناسنامه هاي بهداشتي تنظيم گرديد. آنان اقدام به برپايي كلاسهاي آموزش بهداشتي كردند و متخصصان تغذيه، روانپزشكان و پزشكان متخصص در زمينه هاي مختلف، هر كدام توصيه هاي لازم را برايمان بازگو كردند. 🔹️همة اسرا در اثر سوء تغذيه ضعيف شده بودند. برخي خبرنگاران نيز اقدام به ثبت خاطرات اسرا مي كردند. پيامهاي تبريك و تهنيت رهبر انقلاب و رئيس جمهور برايمان خوانده شد كه از ما خواسته بودند خود را براي هميشه و طبق وصيتنامة سياسي ـ الهي امام حفظ كرده و رهرو همرزمان شهيدمان باشيم. 🔹️گروه اطلاعات نيز كارهاي تخصصي را شروع و اقدام به ثبت وقايع سالهاي اسارت ما كردند.آنان افرادي را كه در خاك دشمن حركات ناشايست داشتند و يا اقدامي عليه منافع كشور انجام داده بودند و نيز منافقيني كه به داخل مرزهاي كشورمان نفوذ كرده بودند را دستگير كردند. 🔸️همة آزادگان از مسئولان قرنطينه درخواست كردند كه قبل از رفتن به خانه، مي خواهيم به حرم امام راحل برويم. با وجود مخالفت آنان و مشكلاتي كه اين درخواست ما براي آنان داشت، سرانجام با اصرار اسرا، اين كار نيز ميسر شد تا پيش از ديدار با خانواده هايمان، به زيارت حرم امام بزرگوارمان برويم. 🔸️مقامات بلند پاية لشكري و كشوري با ما ملاقات مي كردند و هدايايي را به رسم ياد بود به اسرا مي دادند. سپس به همة اسرا لباسهاي مناسبي اهدا كردند تا با وضعيت بهتري به آغوش خانوادههايمان بازگرديم. 🔸️سرانجام انتظار به پايان رسيد و اتوبوسها وارد پادگان شده، همه را به سوي فرودگاه كرمانشاه حركت دادند. در بين راه كه از داخل شهرها و آباديها گذر مي كرديم، استقبال مردم بي نظير بود. همه مي خواستند فرزندان صبور ايران اسلامي را از نزديك ببينند و از آن همه صبر و مقاومت دلاورانه تشكر كنند؛ 🔸️اما ما خود را لايق آن همه خوبي نمي دانستيم. وقتي به فرودگاه كرمانشاه وارد شديم، خبرنگاران در سراي انتظار گزارش تهيه مي كردند و احساسات قلبي آزادگان را جويا شده، از خاطرات اسارت مي پرسيدند؛ سپس به وسيلة هواپيماي «سيـ 130 «ارتش، به سمت تهران پرواز كرديم تا به ديدار مرقد امام راحل برويم... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥زيارت مرقد امام راحل 🌱رواق منظر چشم من آشيانة توست كرم نما و فرود آي كه خانه خانة توست 🔹️چنان شوق ديدار حرم امام (ره) ذهن ما را مشغول كرده بود كه متوجه سوار شدن و پياده شدن از هواپيما نشديم. پس از پياده شدن، اتوبوسها ما را سوار كرده، با همراهي نيروهاي نظامي و انتظامي، به طرف بهشت زهرا حرکت کرده از دور حرم نمايان شد 🔸️به هيچ چيزي فكر نميكرديم جز ديدار امام راحل ،اشك از چشمان همه جاري بود. همه با صداي بلند در فراق امام عزيزمان گريه و زاري مي كرديم. كه در وصيتنامة سياسي ـ الهي خود فرموده بود: «اگر روزي من پيش شما نبودم، سلام مرا به آزادگان برسانيد»، 🔹️هر چه اتوبوسها به حرم نزديكتر مي شدند، صداي گريه ها هم بيشتر مي شد. خبرنگاران هم پيش از ما خود را به آنجا رسانده بودند تا آن صحنه هاي زيبا را به تصوير بكشند. 🔸️وقتي از اتوبوسها پياده شديم، به سوي صحن دويديم. همه در جلوِ درِ حرم خود را به زمين انداخته، گريه مي كرديم. زائران و خبرنگاران از ديدن آن همه احساسات صادقانه اشك مي ريختند. 🔹️صداي زاري و شيون، تمام حرم را فرا گرفته بود. ماندن ما در حرم، خيلي طولاني شده بود. هيچكس نمي خواست آنجا را ترك كند. ما به امام گفتيم كه بسياري از اسراي شهيد، آرزوي چنين لحظه اي را داشتند؛ اما ما را تنها گذاشتند. 🔹️بعد از آن زيارت به ياد ماندني و تاريخي، براي رفتن به خانه و ديار خود، با هم خداحافظي كرديم. لحظات بسيار سختي بود.بعد از سالها دوري از وطن و در حالي كه در تمام سختي ها كنار هم بوديم، بايد از هم جدا مي شديم. بعد از خداحافظي، گروه گروه به سوي استانهاي خود حركت كرديم... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥بازگشت به آغوش خانواده 🔹️پس از سالها، به سوي خانواده هاي خود كه سالها در انتظار ديدارمان بودند، مي رفتيم.نمي دانستيم از خانواده و بستگانمان چه كساني زنده هستند.️فكر ديدار با خانواده و پدر و مادر، همه را هيجان زده كرده بود. در اين افكار بوديم كه خلبان اعلام كرد براي فرود آماده باشيد؛ به اروميه رسيده ايم. هواپيما در بالاي شهر زيباي اروميه چرخي زد و به زمين نشست. 🔸️سيل مردم خداجو و قدرشناس براي استقبال از آزادگان، وارد فرودگاه شده بودند و با گل و شيريني از ما پذيرايي مي كردند. استقبال بسيار با شكوهي بود.خبرنگاران حاضر در مراسم، سؤالاتي كوتاه پيرامون اسارت و خاطراتمان مي كردند كه همزمان از راديو سراسري پخش مي شد. 🔹️سالها بود كه خانواده ام از من اطلاع دقيقي نداشتند. آنان به تمام اداره هاي دولتي مراجعه كرده بودند؛ ولي خبر درستي كسب نكرده بودند.وقتي هم به يگان خدمتي ام مراجعه كرده بودند، به آنان گفته بودند كه تعداد زيادي از افراد آن لشكر، مفقودالاثر شده اند و هنوز خبر دقيقي از وضعيت آنان نداريم. 🔸️ناگفته نماند كه يك همشهري و همكار به نام «درستي» داشتم كه در جبهه با هم بوديم. در حين حملة تانكها به قرارگاه عملياتي تيپ، مأموريت داشتم جلو پيشروي و نفوذ ادوات زرهي دشمن را از جناح چپ مسدود كنم. 🔸️در اين ميان كه تعدادي تانك دشمن زمين گير و تعدادي منهدم شده بودند، من نيز همراه با گروه به جلو مي رفتم. گاه يكي از خودروهاي ما در اثر كُندي در جابه جا شدن، توسط دشمن هدف قرار مي گرفت و منهدم مي شد كه تعدادي از همرزمان ما نيز شهيد مي شدند. 🔸️درستي كه با دوربين ما را از دور نگاه مي كرد، به دليل وضعيت منطقه، مدت كوتاهي از رؤيت ما با دوربين غافل شده و رفتن مرا به جلو نمي بيند. وقتي يكي از خودروها آتش مي گيرد، او گمان مي كند كه من هم در خودرو بوده ام و به همين خاطر به طرف محل حادثه مي دود. 🔸️در آنجا به دليل شدت جراحت و سوختگي يكي از شهدا، گمان مي كند كه آن شهيد من هستم و به شدت برايم گريه مي كند. بعد از اسارت ما و عقب نشيني دشمن در حملات پي درپي ارتش اسلام، او پس از مدتي به مرخصي مي رود. 🔸️خانواده ام نيز بعد از چند ماه بي اطلاعي، براي جويا شدن از وضعيت من به خانه اش مي روند و با اصرار مي خواهند كه هرآنچه در مورد من مي داند، برايشان بگويد.او نيز به آنان مي گويد كه حين درگيري با عراقي ها، ديده كه به شهادت رسيده ام و جسد سوختة مرا هم ديده است. خانواده باور نمي كنند و دوباره اقدام به پرس وجو مي كنند؛️اما همچنان از من خبري كسب نمي كنند؛تا اينكه چند روز قبل از آمدنم به ايران، از طريق اسرايي كه زودتر آزاد شده بودند، از سلامتي ام مطلع مي شوند. 🔹️بعد از استقبال مردم در اروميه، هر كدام به وسيلة خودرو به سوي شهرمان حركت كرديم. در راه همه جا مملو از نوشته و چراغاني بود كه ما هرگز خود را شايستة آن همه محبت نمي ديديم. وقتي به ورودي شهر رسيديم، كميتة استقبال به ما خوش آمد گفت؛ سپس به داخل شهر رفتيم. چهرة شهر خيلي تغيير كرده بود. برخي كوچه ها و خيابانها را نمي شناختم. 🔸️پس از پايان جنگ، به وضع عمراني شهرها رسيدگي بيشتري شده بود و به هيچ وجه با شهرهاي عراق قابل مقايسه نبود. خداي بزرگ را شكر كردم و بسيار خوشحال بودم كه به شهرم بازگشته ام و مي توانم خانوادهام را بار ديگر ببينم. همسايه ها و خانواده ام، مرا بسيار مورد لطف قرار دادند.مسئولان شهر اعم از امام جمعه، فرماندار و رؤساي ادارات، يكي پس از ديگري براي ديدارمان مي آمدند و از ما دلجويي مي كردند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥اعترافات بازجوی بعثی 🔹️سرهنگ «عبدالرشيد الباطن» بازپرس ويژة گارد رياست جمهوري عراق در زمان جنگ عليه ملت ايران بود. او به خوبي به زبان فارسي و تاريخ ايران آشنايي داشت و پيش از آغاز جنگ تحميلي عليه ايران، توسط استخبارات عراق و صدام، براي تحصيل زبان فارسي به تهران اعزام مي شود. 🔸️سرهنگ عبدالرشيد در بهار سال 1975م در رشتة زبان و ادبيات فارسي از دانشگاه تهران فارغ التحصيل شد و با آغاز جنگ و تجاوز بعثي ها به ايران، مأموريت يافت اسراي ايراني خط مقدم جبهه ها را بازجويي و از آنان اطلاعات كسب كند؛ تا جايي كه به دريافت مدال و نشان از صدام مفتخر شد. 🔹️اين جنايتكار جنگي در جريان بازجويي هايش اعتراف مي كند كه اسراي ايراني را پيش از به شهادت رساندن، شكنجه مي كرده است.بر روي برخي از اسراي تير باران شده، آهك يا مواد شيميايي يا اسيد مي ريختند تا اثري از آنها باقي نماند. 🔹️وي دربارة يك اسير ايراني كه بر اثر اصابت مين، پايش را از دست داده بود، گفته است: «زماني كه از اين اسير بازجويي مي كردم، به دليل مقاومتش، شروع به قطع انگشتان دستانش كردم. پس از قطع هر انگشت و به فاصلة دو دقيقه، محل قطع شده را با فندك مي سوزاندم تا اينكه تمام انگشتانش را بريدم؛ اما مقاومت حيرت آور او كه بسيار هم جوان بود، مرا خشمگين كرد و با ارّه، پايش را نيز قطع كردم؛ اما اين اسير ايراني هيچ اطلاعاتي نداد». 🔸️اين جنايتكار جنگي كه در پرونده اش كشتار و اعدامهاي فجيع شيعيان و اكراد عراقي نيز ديده مي شود، در سال پنجم جنگ نيز در يك قتل عام اسراي ايراني،۲۲رزمندة جمهوري اسلامي ايران را كه همگي زير ۲۰سال سن داشتند، با شليك تير خلاص به سرشان، به مي رساند؛ در حالي كه دستهاي همگي اين اسيران، بسته بود. 🔹️او اعتراف كرده است كه در جريان جنگ، هزاران اسير ايراني به شكل فجيعي در اسارت به شهادت رسیده اند... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥دست اوردهاي ايثار و مقاومت 🔹️نظام بعثي عراق براي دستيابي به اهداف و آرمانهاي توسعه طلبانه اش، بدون ارزيابي هاي دقيق و درك شرايط زماني، به خطايي بزرگ و نابخشودني دست زد كه از جمله آثار آن، ويراني، كشتار انسانها و از بين رفتن چشمگير منابع اقتصادي، نظامي و مالي كشورش بود. 🔸️در اين جنگ بسياري از انسانهاي بي گناه، مجروح، معلول و آواره شدند. رژيم صدام، مردم و ارتش عراق را درگير يك جنگ بدون نتيجة هشت ساله با جمهوري اسلامي ايران كرد. آنچه كه صدام از اين جنگ مي خواست، به دست آوردن يك پيروزي سريع و از بين بردن انقلاب ايران بود. او همچنين به دنبال به دست گرفتن رهبري كشورهاي عرب بود؛ 🔸️اما آنچه به دست آورد، جنگي فرسايشي و طولاني بود كه منابع كشورش را بلعيد؛ بدون اينكه هيچ نتيجة سياسي و نظامي قابل توجهي به دست بياورد. 🔹️نتيجة جنگ آنگونه شد كه امام راحل سالها قبل پيش بيني كرده بود.پيروزي نصيب ملت بزرگ ايران شد و در اثر اين جنگ خانمان سوز، ملت ايران به خودباوري رسيد. مردم ايران در اين جنگ متحمل خسارات جبران ناپذير جاني و مالي بسياري شدند؛ اما از خواستة خود كه همان حفظ انقلاب بود، عدول نكردند. 🔹️نتيجة جنگ نيز براي عراق اين بود كه از طرف مجامع بين المللي، به عنوان آغازگر جنگ معرفي شد. تجربة جنگ هشت ساله موجب شد كه دشمنان انقلاب، هرگز چشم طمع به خاك اين كشور ندوزند و مردانگي، ايثار و فداكاري ايرانيان را براي هميشه به خاطر بسپارند. 🔸️ما شجاعانه و مردانه بر سر ميثاقمان با امام عزيزمان باقي مانديم و باقي خواهيم ماند و تا جان در بدن داريم، حتي يك وجب از خاكمان را به دشمن نمي دهيم. در جنگ فقط با عراق طرف نبوديم؛ بلكه با بسياري از كشورهايي طرف بوديم كه انواع سلاحها و مهمات پيشرفته را در اختيار عراق مي گذاشتند؛ گويي دنيا به پا خواسته بود تا اين انقلاب را سرنگون كند كه با اتكا به خداوند متعال و پيروي از رهبري حكيمانة حضرت امام ره از تمام اصولي كه براي آن انقلاب كرديم، دفاع كرديم. 🔹️ارتش جمهوري اسلامي ايران به همراه جان بركفان سپاه پاسداران و بسيجيان سلحشور، متحد و متفق، مانند يك مشت آهنين بر سر دشمن فرود آمدند و دشمن تا دندان مسلح بعثي را در حملات برق آساي خود مجبور به پذيرش شكست كردند. 🔹️آنچه كه در اين كتاب به آنها اشاره شد، خاطرة روزهاي سخت و خانمان سوز جنگ تحميلي عراق عليه ايران و بازگو كردن جنايات دشمن بعثي است. به طور قطع در مورد اين جنگ، سخنهاي زيادي در سينه هاي دلاورمردان ارتش جمهوري اسلامي ايران مانده كه اميد است آنها را براي انتقال به نسلهاي آينده، به رشتة تحرير درآورند تا دلاورمردي ها، جانفشاني ها، ايثار و ازخودگذشتگي هاي فرزندان اين مملكت، براي هميشه در تاريخ سراسر افتخار اين مرز و بوم به يادگار و سربلندي ثبت گردد. 💛 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯