#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_شش
🍂فتح المبين ص ۱۵۵
✔جمعي از دوستان شهيد
💚کشتی با افسر عراقی❤️
🍂...هيچ كس نفهميد آن شب چه اتفاقي افتاد! در آن#سجده_عجيب، چه چيزي بين آنها و خداوند گفته شد؟ اما دقايقي بعد ابراهيم به سمت چپ نيروها كه
در وسط دشت مشغول استراحت بودند رفت!
🍂پس از طي حدود يك كيلومتر به يك خاكريز بزرگ مي رسد. زماني هم كه به پشــت خاكريز نگاه مي کند. تعداد زيادي از انواع توپ و سلاحهاي سنگين را مشاهده مي کند.
🍁@shahidabad313
🍂نيروهــاي عراقي در آرامش كامل اســتراحت مي كردنــد. فقط تعداد كمي ديده بان و نگهبان در ميان محوطه ديده مي شــد. ابراهيم سريع به سمت گردان
بازگشت.
🍂ماجرا را با علي موحد در ميان گذاشــت. آنها بچه ها را به پشــت خاكريز آوردند. در طي مســير به بچه ها توصيه كردند: تا نگفته ايم شليك نكنيد.
🍁@pmsh313
🍂در حين درگيري هم تا مي توانيد#اسير بگيريد. از سوي ديگر نيز#گردان_حبيب به فرماندهي#محسن_وزوايي به مقر توپخانه عراق حمله كردند.
🍂آن شــب بچه ها توانســتند با كمتريــن درگيري و با فريــاد الله اکبر و ندای يازهرا(س) توپخانه عراق را تصرف كنند و تعداد زيادي از عراقيها را اســير بگيرند.
🍂تصرف توپخانه، ارتش عراق را در خوزستان با مشكلي جدي روبرو كرد. بچه ها بلافاصله لوله هاي توپ را به سمت عراق برگرداندند. اما به علت
نبود نيروي توپخانه از آنها استفاده نشد.
🍁@shahidabad313
🍂توپخانه تصرف شد. ما هم مشغول پاك سازي اطراف آن شديم. دقايقي بعد ابراهيم را ديدم که يك#افسر_عراقي را همراه خودش آورد!افسر عراقی را به بچه هاي گردان تحويل داد. پرسيدم: آقا ابرام اين كي بود؟!
🍂جواب داد: اطراف مقر گشــت مي زدم. يك دفعه اين افسر به سمت من آمد. بيچاره نمي دانست تمام اين منطقه آزاد شده. من به او گفتم اسير بشه. اما او به سمت من حمله كرد. او اسلحه نداشت، من هم با او#كشتي گرفتم و زدمش زمين. بعد دستش را بستم و آوردم...
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_صد_و_شش
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥«مرد است خميني»
🔹️روزهاي پاياني اسارت را پشت سر مي گذاشتيم كه به وسيلة جرايد و سربازان عراقي اطلاع پيدا كرديم كه رهبر انقلاب بيمار است و لحظات پاياني زندگي سراسر افتخارش را سپري مي كند.رفت و آمد استخبارات شدت پيدا كرده بود و هر روز ما را جمع مي كردند و دربارة امام و سران حاكم بر ايران و ديگر مسائل سياسي، سخنراني مي كردند. ما پي برده بوديم كه دليل اضطراب عراقي ها، واكنش اسرا هنگام شنيدن خبر رحلت رهبر انقلاب است.
🔸️از سوي استخبارات عراق به شدت تأكيد شده بود كه نيروهاي امنيتي نظارت كاملي بر اسرا داشته باشند.عراقي ها براي اينكه اوضاع روحي ما را بسنجند، در هنگام آمارگيري مي گفتند كه همه به امام اهانت كنند. اين حركت اهانت آميز از سوي عراقي ها، منجر به درگيري فيزيكي بين اسرا و مأموران عراقي مي شد.خواستة عراقي ها اهانت به رهبر انقلاب و تحقير كردن ما در بندهاي اردوگاه بود.
🔸️تصميم ما اين بود كه چنانچه اتفاقي براي ايشان بيفتد،احساسات قلبي خود را به عراقي ها نشان دهيم. ما در جواب خواستة توهين آميز عراقي ها، همه يك صدا فرياد مي زديم: «مرد است خميني».
فرداي آن روز، فرماندة اردوگاه در هنگام آمار حاضر شد.همة اسرا را در محوطه اي بزرگ جمع كردند و گفتند عليه رهبرتان شعار بدهيد. همه يك صدا
اعتراض كرديم كه هرگز چنين توهيني نخواهيم كرد.
🔸️افسر اردوگاه با گستاخي تمام فرياد كشيد: «رهبر شما در حال مرگ است. شما شكست خورديد و
دستورات بايد اجرا شود. اين دستور از رده هاي بالا براي همة اردوگاهها صادر شده است» سپس ما را با تهديد و زور وادار كردند كه شعار بدهيم. ما نيز همه
يك صدا شعار داديم كه «مرد است خميني» و همچنان تكرار مي كرديم.
🔹️عراقي ها خوشحال شده بودند و فرياد مي كشيدند بلندتر، بلندتر. ما هم فريادمان را چند برابر مي كرديم و شعار خودمان را مي داديم. در پايان فرماندة اردوگاه گفت: «ديديد آسان بود.آفرين بر شما كه فهميديد هر چه مي كشيد از دست رهبرتان مي كشيد. به همين خاطر براي قدرداني از اين حركت شما، دستور مي دهم امروز سهمية غذاي شما را دو برابر كنند».
🔸️آن روز سهمية غذاي ما بيشتر شد و همه از اين ماجرا خوشحال بودند؛ اما اين موضوع زياد دوام نياورد؛ چون جاسوسهايي كه در بين ما بودند، موضوع را به عراقي ها اطلاع دادند. پس از آن بود كه فرماندة اردوگاه خشمگين در محوطه حاضر شد و گفت: «شما مردمان بدي هستيد و از ميهمان نوازي ما سوء استفاده كرديد. حالا همه شعار را به صورت آهسته و شمرده تكرار كنيد.» عراقي ها ما را
غافلگير كرده بودند. نمي دانستيم چه كار كنيم.
🔸️همه با هم فرياد زديم: مرد است خميني، مرد است خميني. عراقي ها كه ديدند وضعيت خراب شده و دستورات فرمانده اجرا نشده، به ما حمله كردند.
درگيري بسيار سختي شروع شد. عراقي ها از يك سو و اسرا هم از سوي ديگر درگير شدند. ما فرياد مي زديم: مرد است خميني و مرگ بر صدام.
🔹️درگيري به شدت ادامه داشت. برخي اسرا به سمت سيمهاي خاردار رفته، قصد خروج داشتند. نگهبانان خارج اردوگاهها با سلاحهاي خود و سوار بر نفربرها، آمادة حمله به اسرا بودند. سرانجام با حملة يگان ضد شورش به اردوگاه و تيراندازي و پرتاب گاز اشك آور، درگيري خاتمه يافت؛ اما خسارات زيادي به بار آمد و چهرة اردوگاه به طور كل عوض شد.
🔸️همه جا خون بود و لنگه كفش و سنگ.تعدادي از سربازان عراقي نيز مجروح شده بودند. آنان تا چند روز به ما آب و غذا ندادند و درِ آسايشگاهها را هم روي ما باز نكردند. عراقي ها مي خواستند با اين كارها ما را تنبيه كنند؛ ولي ما از عمل خودمان خوشحال بوديم.در داخل آسايشگاه فرياد مي زديم: مرگ بر صدام، درود بر خميني، كه عراقي ها خشمگين مي شدند و فرياد مي زدند ساكت شويد.
🔸️شعارها تمامي نداشت. اوضاع شبيه روزهاي اول انقلاب شده بود. يك آسايشگاه شعار مي داد و
آسايشگاه ديگر جواب مي داد. عراقي ها نمي دانستند چه كار كنند و سرانجام اين ما بوديم كه بر آنان چيره شديم. عراقي ها با سرافكندگي درها را باز كردند؛ بدون اينكه با ما درگير شوند. همه براي سلامتي امام نماز مي خواندند و#دعا مي كردند.حتي با وجود كمي غذا، بسياري از اسرا براي سلامتي امام روزه مي گرفتند...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯