﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_عشق_که_در_نمیزند
💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾
#قسمت_چهاردهم
از کنارم که رو تخت نشسته بود رفت جلوم زانو زد. گفت خانومی التماست میکنم بزار برم نزار اون دنیا شرمنده امام علی( ع) بشم.😔😔
بخدا ناموس مردم در خطره، میزاری برم!؟
قلبم داشت از جا بیرون میومد از بس تند تند میکوبید به قفسه سینهام.!💓 نگاهی بهش کردم تو چشمام التماس موج میزد. از رو تخت اومدم پایین دستش و گرفتم و گفتم : برو خدا پشت و پناهت ولی...
- ولی چی⁉️
- خیلی مراقب خودت باش و زود زود برگرد بدون اینجا یه نفر مشتاقانه منتظرته....
اشکهام شدت گرفته بود😭😭 امیرطاها اومده بود تو اتاق و به ما دوتا زل زده بود با دیدن گریههام پرید بغلم و ماما ماما میکرد. بغلش کردم و گفتم: واسه بابات دعا کن سالم برگرده.
😢😢😢😢😢
تقریبا با همه خداحافظی کرده بود امیرطاها رو بغل کرد و گفت:
- من نیستم خانومم و اذیت نکنیا😉 مرد خونه باش
گونش و بوسید😘 و گذاشتش زمین.
دستمو گرفت و بوسید و گفت:
- دوست ندارم برگشتم ببینم با گریه خودت و خراب کردیا مواظب خودت و پسرمون باش.
اشکها نمیزاشت درست ببینمش ولی دلم روشن بود بر میگرده.🍃
- علی
- جون علی
- برمیگردی؟!
- الله و اعلم انشاءالله بتونم برگردم.
اشکامو پاک کردم و واسه اخرین بار خداحافظی کردیم. امیرطاها دستای کوچولوش و تکون میداد و بابا بابا میکرد👋👋
..........
چهار ماهی میشد که علی پیشمون نبود. خداییش آقا محسن و پدرش و بابام هیچی واسمون کم نمیزاشتن ولی من و امیرطاها علی رو کم داشتیم کسی که هیچ وقت هیچ کس جاش و پر نمیکرد😔
روزی یک بار میتونستم باهاش تماس بگیرم. صداشو که میشنیدم اروم میشدم.
تلفن زنگ خورد و با ذوق دویدم سمت تلفن گوشی رو📞 برداشتم و گفتم
- سلام
با شنیدن صدای مامان ذوقم فروکش کرد. امیرطاها سعی میکرد گوشی رو ازم بگیره فکر میکرد باباشه.! بچم خیلی وابسته علی بود بعد رفتنش بی قراری زیاد میکرد.
- سلام دخترم ما داریم میریم بیمارستان وقت زایمان نازیه تو هم بچتو بردار و بیا منتظرتیم، خدافظ.✋
معلوم بود عجله داشت تلفن رو گذاشتم رو زمین. امیرطاها با اخم بهم نگا میکرد و بابا بابا میکرد. بغلش کردم و گفتم :
عزیز مامان بابا نبود گلم مادرجون بود.
لب و لوچش آویزون شد و با زبون خودش گفت:
- ماما بابا نی⁉️
اشک از چشمام پایین اومد.😢 دست کوچیکش و گذاشت رو گونم و دوباره گفت:
- ماما بابا کو؟!
دستشو بوسیدم و گفتم :
- میاد عزیزم بابات خیلی زود بر میگرده😢
📝
#ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو shiva_f@
💜══════ ✾💜 ✾ 💜✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔
@Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286