#کتاب_با_بابا
براساس خاطراتی از
#سردار_شهید_حاج_محمد_طاهری
و فرزندش
#مصطفی
#قسمت_یازدهم
#لذت_مطلق
هر چيزي که مي خواستي بلافاصله مهيا مي شد. بر روي درختان، انواع میوه ها وجود داشت. تمام میوه ها رسیده و براق بود. اگر اراده می کردیم میوه ها جلو می آمدند و آماده بودند تا از آنها استفاده کنیم. یادم هست چون به موز علاقه داشتمدرخت موزي را از دور دیدم. موزهاي زیبا و رسیده اش آماده مصرف بود. با
خودم گفتم چطور باید این میوه را بردارم؟ ناگهان یک موز از درخت جدا شد و به سمت من آمد. این موز مقابل من قرار گرفت تا آن را بخورم! واقعا نميدانم چطور باید شرایط آنجا را توصیف کنم. آنجا گرسنگي و تشنگي نبود. خستگي و بي حالي راه نداشت. آنچه مي خواستي، مي توانستي به دست آوري. خوردن و آشامیدن در آنجا تفریحي است. کسي در آنجا گرسنه نمي شود تا به سراغ غذا برود، اما اگر غذابخواهد، بهترینها برایش فراهم است. اگر نوشیدنی بخواهد بهترینها برایش مهیاست. اگر میوه بخواهد شاخه های درختهاي ميوه نزدیک می شوند و... آنجا همه اش لذت بود. باور کنید اوج لذتهاي دنيا با آنچه من در آن جا دیده ام قابل مقایسه نبود. اینجا معمولا لذت ها با درد و سختي و خستگي و ستي همراه است، اما آنجا بهترینها را مي خوردي وهیچ مشکلی ایجاد نميشد، حتي احتیاج به دفع نبود. بیماری و کسالت، پیري و خستگي هيچ معنایی نداشت.اینجا مثلا وقتي به بهترین جنگلها می رویم، ترس از حیوانات و یا سرما و گرما و یا حتي حشرات و خزندگان، مانع لذت بردن کامل انسان می شود، اما آنجا لذت مطلق بود، بدون هیچ مشکل و دردسره یادم هست وقتي در میان درختان راه ميرفتم،