🌹🍃🌸🍃....... برای خرید عروسی زیر بار کت و شلوار نمیرفت. می نالید که حالا نمیشه بدون کت و شلوار؟! ابرو در هم کشیدم. خندید و گفت آخه این کت و شلوار براق چیه مردم می‌پوشند! گفتم تو بپوش، براق نپوش. فروشنده از همه جا بی‌خبر یک عالمه کراوات آورد که شاه داماد انتخاب کند. مات و مبهوت بهم گفت اینا دیگه چیه؟ کراوات‌ها را بالا گرفت و سر به سر فروشنده گذاشت. سر حلقه خیلی چانه زدیم. تو چشمم سیخ نگاه کرد و گفت طلا! حرفش رو نزن. حرامه. گفتم مگه میشه عروس داماد بدون حلقه! می‌خندید بله که میشه، اصلاً چرا نمی‌شه. قربان صدقه‌ام می‌رفت که متعهد بودن به حلقه نیست، به قلب است. بهش گفتم زمین بیای آسمون بری باید بخریم. من دوست دارم. حالا وسط بازار با خنده و شوخی این حرف‌ها را به هم می‌زدیم. خانواده‌هایمان تماشایمان می‌کردند و غش غش می‌خندیدند. این عروس و داماد هم نوبره. تو گوشش خواندم، می‌خوام همه بدونن این مرد صاحب داره، می‌خوام همه بدونن تو مال منی. اصرار داشتم حلقه‌ها ست باشند. گفت غیر از طلا هرچی پیدا کردی به روی چشم. همه بازار را زیر پا گذاشتیم تا یک جفت حلقه ست پیدا کردیم. جنس حلقه من طلا سفید بود و جنس حلقه محسن پلاتین. موقع پرو لباس مجلسی یواشکی بهم گفت هنوز نامحرمیم تا بپسندی برمی‌گردم. رفت و با سینی آب هویج بستنی برگشت. برای همه خریده بود جز خودش! گفت میل ندارم. وقتی خیلی اصرار کردیم، مادرش لو داد که روزه گرفته! ازش پرسیدم حالا چرا امروز؟ گفت می‌خواستم گره ای توی کارمون نیفته و راحت بهت برسم. وقتی نشست سر سفره عقد، پرسید توی این آینه جلومون چی می‌بینی؟ گفتم خودم و خودت. پرسید خب این یعنی چی؟ گفتم نمی‌دونم. سرش را آورد جلوتر و گفت تو آینه نه کسی از فامیل تو هست، نه از فامیل من. نه پدر مادر من، نه پدر مادر تو. حتی بچه‌ای هم نیست. پس بدون فقط من و تو برای هم می‌مونیم. حرفش آرامم کرد. گفتم برام قرآن می‌خونی؟ نزدیک گوشم آیه سوره نور را با لحن خواند، من هم زیر لب همخوانی می‌کردم. لطفا به ما بپیوندید کپی حرام @shahidesarboland_313