هربار چیزی از کسی تعریف میکرد مدام وسط حرفش میپریدم و میگفتم زندگی مردم به ماچه؟ بحث رو عوض میکردم اما دوباره حرف رو میکشید به همون حرفی که میزد،دیگه به شوهرم و بچه ها سپرده بودم هروقت اون پشت در بود کمی طولش بدن که من دستم رو جایی بند کنم که بتونم زودتر دکش کنم،مثلا توی حموم میرفتم به لباس شستن مشغول میشدم میومد همون جا بالاسرم می ایستاد،حضور شوهرم رو بهونه میکردم میگفت بریم تو اشپزخونه حرف بزنیم درس بچه هارو بهونه میکردم میگفت چقدر بچه هات تنبلن همه ش باید بالا سرشون باشی،ولی بالاخره مجبور شدم یبار رک و پوست کنده همه چی رو بهش بگم،گفتم ببین فرخنده خانم شما خیلی حرف دیگردن رو میزنی اولا غیبت کار درستی نیست دوما حریم خصوصی و زندگی دیگران بمن ربطی نداره که از زندگی و خونواده ی دیگران تعریف میکنی، ✍ادامه دارد... ⛔️ 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃