#قصه_دلبری
دخیل
امشب دخیل پنجره فولاد میشوم
من در هجای دوّمتان زاد میشوم
من دام صید چشم تو هستم، مرا ببخش
قربانی نگاه تو صیاد میشوم
من نیستم، عدمم، ای تمام هست
از لطف وجود حضرتت ایجاد می شوم
شیرینترین من، تویی احلی من العسل
در کوهسار عشق تو فرهاد میشوم
عشاق را صدا بریده بریده است بهر عشق
من در مطاف عشق تو را فریاد میشوم
ای شاه، پادشاه وَ ای حضرت پناه
من با نگاه توست که دل شاد میشوم
زلف به باد میدهی و آه میکشم
همراه گیسوان تو بر باد میشوم
من را بخر به بندگی و بردگی ببین
من نوکر تو گر شوم آزاد میشوم
هرجا نشستهایم و ز خوبیت گفتهایم
من در ثنای حضرتتان داد میشوم
عاشق شدن، فدا شدن از بهر دلبر است
من هم فدای آنکه سرش داد، میشوم؟
من را ببخش بیادبی میکنم ولی
امشب دخیل پنجره فولاد میشوم
@shahidmedia135