هدایت شده از بهشت ایران
دین و ایمانم را به هیچ قیمتی نمی‌فروشم ◇شهید نورعلی شوشتری سرباز بود. در مسابقات تیراندازی ارتش اول شد. گذاشتندش گماشتۀ پسرخالۀ شاه. راضی نبود. می‌گفت اوضاع خانواده‌اش اصلاً خوب نیست و هیچ قید و بندی ندارند. ◇از غصه مریض شد. چند روزی بازداشتش کردند. گفتند اگر اینجا بمانی، می‌بریمت گارد شاهنشاهی. زیر بار نرفت. گفت: «دین و ایمانم را به هیچ قیمتی نمی‌فروشم.» فایده‌ای نداشت. ◇او را انداختند بیرون… مادرش که فوت کرد، برگشت روستای ینگجه. مینی‌بوس خرید. از روستاهای اطراف مسافرها را سوار می‌کرد تا قوچان. هر روز به شاگردش می‌گفت: «اگر کسی نداشت، کرایه نگیر.» همیشه ده-پانزده نفری مهمانش بودند! شهید از کتاب "نورعلی" بهشت ایران🌷 https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca