هدایت شده از امیدی
خدایااگرروزیآمدکهمحبتعلیرا
ازمنگرفتیجاندربدنمنباشد!
خدایاحالمیدانمکهعلیچراچیزی جزدلِچاهبرایِدردودلانتخابنکرد
خیلیچیزهارانمیتوانبههیچکسگفت!
خدایا!جانِآنامامزمانراسالمبدار
کهامیدشیعهاست♥️
#شهیدمصطفیاحمدیروشن🕊
• @refaghat_ta_shahadat •
خرما گرفته بود دستش
به تک تک بچهها تعارف میڪرد
گفتم: مرسی
گفت: چی گفتی؟
گفتم: مرسی
ایستاد و گفت: دیگه نگو مرسی
بگو خدا پدر مادرتو بیامرزه :))
#حاج_احمد_متوسلیان🌿🕊
🍂 عشق سوخته...
🔸️مجید می گفت: «آدم ها سه دسته اند:
دسته اول خام
دسته دوم پخته
دسته سوم سوخته
خام ها که هیچ
پخته ها هم عقل معیشت دارند و دنبال کار و زندگی حلال اند.
🔸️سوخته ها عاشق اند. چیزهای بالاتری می بیینند و می سوزند توی همان عشق...»
🔸خودش هم در همین عشق سوخته بود.
عشق به خدا...
فرمانده
جستجوگر نور
#سردارشهید_
مجید_پازوکی ┄┅••༅✦༅••┅┄#یاد شهدای غواص دست بسته
کانال🌹175نفر🌹
@nafar175
آدرس رانشر دهید
هدایت شده از بولتن محرمانه 🇮🇷
13.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آرام میگیرد دلم در بارگاهت...
ویژه ساعت شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی و همراهان در فرودگاه بغداد
۱:۲۰
https://t.me/Boltan
https://eitaa.com/Booltan
51.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قسمت_اول
🔹مستند دیدار با خانواده شهید والامقام اقتدار #ابوالفضل_بیابانی
با حضور خانواده های معظم #شهدا ،
#ایثارگران ، #جانبازان و #بسیجیان عزیز
🔶 #وصیت_شهدا
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@vasiyateshohada
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
49.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قسمت_دوم
🔹مستند دیدار با خانواده شهید والامقام اقتدار #ابوالفضل_بیابانی
با حضور خانواده های معظم #شهدا ،
#ایثارگران ، #جانبازان و #بسیجیان عزیز
🔶 #وصیت_شهدا
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@vasiyateshohada
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
هدایت شده از جهاد تبیینJahaadtabyyn
🔻صدای اذان شنیده شد، خدمتگزار وارد اتاق شد و گفت: غذا آماده است، سرد میشود، اگر اجازه میفرمایید بیاورم،
شهید #رجایی فرمودند: خیر بعد از نماز،
وقتی كه خدمتگزار از اتاق خارج شد، ایشان با چهرهای متبسم و دلی آرام خطاب به من فرمودند:
عهد كردهام هیچ وقت قبل از نماز ناهار نخورم اگر زمانی ناهار را قبل از نماز بخورم باید یك روز روزه بگیرم.
هدایت شده از 🇮🇷 ابوحسین / abuhossein
واکنش زینب سلیمانی به صوت جنجالی ظریف
ظریف بخوانید اما درشت تکرار کنید ...
راست میگوید که میدان با میز فرق دارد، او اساساً حاصل یک تَکرار بی جاست، نه یکاقدام بجا
آقای دیپلمات
شما یادتان نمی آید،
مرد میدان ما آن روز که در زیر آفتاب سوزان جنوب پوست می انداخت تو در حال درست کردن اتوی کت و شلوارت در نیویورک بودی و در حال نوشتن پیش نویس ۵۹۸ و جام زهر
تو سنگین تر از خودکار را بلند نکرده ای تا داغی قنداقه آفتاب خورده کلاش را زیر آفتاب داغ خوزستان در دستت حس کنی و مجبور نبوده ای آب آفتاب خورده بخوری و روی خاک دراز بکشی و خون رفقایت را که روی صورتت پاشیده پاک کنی و تکه های بدنشان را درون گونی جمع کنی و برای والدینشان ببری.
آن روز که مرد میدان ما اشرار تنیده در کالبد خسته سیستان را ازاله میکرد هم تو در سعد آباد با همین مستر ریش قشنگ در حال مالیدن پاچه اروپایی ها برای امضای ننگین سعد آباد بودید
شما قفل های زیادی زده اید
از تاسیسات هسته ای تا دهان منتقدان...
حق داری قتیل نیمه شب جمعه دی ماه بغداد را مقصر ناکامی هایت بدانی.
او مرد میدان بود و امنیت مذاکرات شما را هم تامین میکرد.
*تو با کَری ور میرفتی و قدم میزدی، که او در ادلب، حلب، نبل و الزهرا و موصل خاکریز به خاکریز دنبال شهادت و فتوحات شیربچه های انقلاب خمینی بود.
مکتب ولنجک نمیفهمد عمق استراتژیک اندیشه روستای قنات ملک رابُر کرمان را.
آقای دیپلمات
این حنایی که امروز بر کاکل ملت میبندید
دیگر رنگی ندارد
کار اندیشه غرب لیس شما تمام است
مذاکرات و ورق پاره برجام شما به جهنم خواهد رفت
و خودتان به جایی آنطرف تر از برجام
اما راکت های غزه به تلاویو رسیده است
موشکهای انصار الله به ریاض
صاروخ های حزب الله به دیمونا
صدای پوتین ما را پشت دیوارهای حیفا بشنوند.
آقای دیپلمات دوست دارید نقش شمارا در " گاندو۳ " چه کسی بازی کند؟
یادت هست کدخدای شمارا خدای ما با شنهای طبس خار کرد؟
یادت باشد خون فرمانده دامن گیر است جناب!
سرخاب و سفیدآب دیپلو_ماتیک سازشگرانه را با کدام آب و صابون میشود پاک کرد.
گرد خاک شلوارتان را بعد از زانو زدن در مقابل امیر کویت چه کسی پاک کند؟
اینجا محاسن مردان خدا با خون خضاب میشود و لباسشان در آتش اشتیاق وصل خاکستری میشود
سهم شما از سازش ۱۰۰ سکه بود و یک مدال حلبی از دست پرزیدنت، سهم او یک موشک بود و یک نشان ذوالفقار از نائب امام عصرش.
لطفا به گروههای دیگر هم بفرستید . چون این نوعی جهاد تبیین است.
@Abuhossein
هدایت شده از 🇮🇷 ابوحسین / abuhossein
دلم سوخت،برای پزشکیان، که آمده بود جملاتی از نهج البلاغه را که در جوانی حفظ کرده برای مردم بخواند ولی از شانس بدش خرقه ی ریاست بر تنش کردند.😮💨
دلم سوخت برای قالیباف که به وسوسه ی تعدادی از نمایندگان و همراهی تعدادی از مداحان ، سابقه درخشان مدیریت و خدمت خویش به تاراج داد.😭
دلم سوخت برای جلیلی که مجبور بود برای تبیین برنامه ها، در برابر جملات درهم برهم و کوچه بازاری رقیب، از ادبیات نخبگانی استفاده کند و بیش از 16 میلیون نفر منظورش را متوجه نشدند.😭
دلم سوخت برای شانزده میلیون نفری که به پزشکیان رأی دادند و هنوز جوهر انگشتشان خشک نشده ، تئوریسین غربگرایانِ افساد طلب ،یعنی سعید حجاریان گفت : مردم ایران برای ما مثل خمیر بازی بچه ها هستند و هر طور بخواهیم آنها را شکل می دهیم.🐺
دلم سوخت برای آن 50 درصدی که رأی ندادند و بجای رأی دادن به انقلابیون، برای نظام شاخ و شانه کشیدن و سکوت کردند و هنوز در دوران پیشاانتخاب زندگی می کنند.
🌹دلم سوخت برای رئیسی😭💔
که زمین سوخته تحویل گرفت و آماده کشت تحویل داد تا در آن علف هرز بکارند .
🌹دلم سوخت برای رئیسی که میوه رساندن رشد منفی به 6 درصد را نچید و غریبانه و مظلومانه به شهادت رسید
دلم سوخت برای رئیسی که برای مردمی زحمت می کشید که بیش از شانزده میلیون رأی دهندگانش حکومت دزدها را بیشتر می پسندیدند
دلم می سوزد برای جمهوری اسلامی که آزادترین نوع انتخابات را برگزار می کند و همیشه بدهکار است.
دلم می سوزد برای جمهوری اسلامی که باید بزودی پاسخگوی انتخاب نادرست مردم باشد.
دلم می سوزد برای جمهوری اسلامی
که در آستانه جهش و تمدن سازی نوین اسلامی باز هم باید چوب دمکراسی بخورد.
وجودم آتش می گیرد ،برای امام جامعه ای که،
خواص حرف های او را می فهمند و تحریف می کنند
عوام حرف های او را می فهمند و به آن عمل نمی کنند
بخشی از ولایتمداران حرف های او را تفسیر به رأی می کنند
بخشی از ولایتمداران خود را عاقل تر و سیاستمدارتر از او می نمایند
دشمنان جایگاه او را بهتر از دوستان می شناسند و به آن معترفند
اقتدار علمی،امنیتی و دفاعی ایران،مدیون بدون چون و چرای اوست
قدرت خط مقاومت از ایران تا قلب افریقا مرهون درایت و شجاعت اوست
خوف دشمنان از او ، بواسطه خوف از خدا و اخلاص در عبودیت اوست
تمام وجودم برای امام خامنه ای، مقتدر مظلوم می سوزد.
جانم هزاران باربفدایش
@Abuhossein
هدایت شده از گوزل تبریزیم
🌷روایتی از یک شهید راننده جرثقیل جنگ 12 روزه ایران و رژیم صهیونیستی
اوایل جنگ ۱۲ روزه بود، یه ماشین نظامی سپاه رو زدند.
برای جابجاییش جرثقیل لازم بود، ولی سپاه جرثقیل دمدست نداشت. فوری زنگ زدن به یک راننده جرثقیل خصوصی. طرفم نه ظاهر انقلابی داشت نه اون موقع دل و دماغی برای این کار. اسمش محمد بود...
اومد نگاه کرد گفت: من برای جابجایی این ۳۰ میلیون میگیرم.
بچهها کلی باهاش حرف زدن، گفتن کمتر بگیر، ما بودجه نداریم. آخر سر راضی شد با ۲۰ میلیون کارو انجام بده.
وسطای کار محمد تشنه ش شد، گفت: آب بیارین.
یه لیوان آب آوردن، یه قُلُپ خورد، با بیمیلی بقیهشو گذاشت کنار.
پرسید: آب خنکتر ندارین؟ شما خودتون از این آب میخورین؟
بچهها گفتن: آره، همه مون همینو میخوریم.
گفت: یعنی شما واقعاً با همین امکانات و همین آب میجنگین؟
گفتن: آره.
دوباره مشغول کار شد.
کار که تموم شد، بچهها خواستن پولشو بدن ولی محمد گفت: نه، من از شما پول نمیگیرم و رفت..
فردا خودش برگشت همونجا.
بچهها گفتن: چی شد محمد؟ دیروز به زور اومدی، الان چرا خودت اومدی؟
گفت: دیشب رفتم خونه، ماجرا رو برای مادرم تعریف کردم. وقتی شنید شما تو چه شرایطی میجنگین، گفت: از این به بعد هر وقت بچههای سپاه کاری داشتن، باید براشون انجام بدی، پولم نگیری، وگرنه شیرمو حلالت نمیکنم.
گفت: حالا شما هر کاری داشتین، من در خدمتم. چند روز گذشت. یه لانچر رو پهپاد زد. دوباره جرثقیل لازم شد.
زنگ زدن به محمد، فوری خودش رو رسوند.
وسط کار دوباره پهپاد حمله کرد و این بار محمد، اون پسر مشتی و بامعرفت با حمله پهپاد انتحاری اسرائیلی به شهادت رسید.....
صلواتی هدیه کنیم به روح شهید محمد دالوند
کانال ِگوزل تبریزیم پر بازدید ترین کانال خبری تبریز و آذربایجان شرقی در ایتا👇👇
@gozal_tabrizim
@gozal_tabrizim
هدایت شده از پلاک ۸
#فاجعه_فراملی!؟
#مادری_با_جنین_هشت_ماهه
#هنوز_نیامدی_شهید_شدی!؟
"در جنگ 12روز آمریکا، ناتو وسگ دست آموزش، رژیم اشغالگر قدس بر علیه ایران، ایرانی بودن شرط شهید شدن نبود؛کافی بود مسلمان باشی و زنده؛ همین کافی بود برای اینکه هدف موشکهای آمریکائی رژیم اشغالگر قدس قرار بگیری.در میان شهدای حملات اخیر رژیم صهیونیستی، پیکر مادر شهیدهای از افغانستان به همراه جنین 8ماههاش، تصویری تلخ و تکاندهنده ازجنایتی فراتر ازمرزها بود؛ جنایتی که نه تابع ملیت بود و نه محدود به قوم و زبان. گرهزدن بندکفن مادر و فرزند،یادآور مظلومیت حضرت زهرا (س) و کودک شهیدکربلا شد.در یکی از غریبانهترین صحنههای وداع با شهدای جنگ اخیر، شهیده رسولی، زن جوان افغانستانی، همراه با جنینی که هنوز فرصت تولد نیافته بود، در یک تابوت دفن شدند؛ جنینی که حتی فرصت پیدا نکرد برایش نامی انتخاب شود. شاهدان مراسم میگویند وقتی پیکر این مادر و فرزند به غسالخانه رسید، خدام در انتخاب پوشش تابوت سردرگم بودند؛ نه پرچم ایران بر دوش این شهیده معنا داشت و نه تابوت سادهاش رنگ رسمی داشت. در نهایت یکی از خدام زمزمه کرد: "بهیاد تشییع حضرت زهرا (س)، تابوت را با پارچهای سبز بپوشانیم.تابوت مادر و فرزند بدون ورود به معراج شهدا، مستقیم از غسالخانه تا پای آمبولانس بدرقه شد؛ غربت، اشک و حسرت، فضای مراسم را فرا گرفته بود. این وداع تلخ، خاطرهای را زنده کرد؛ کودک شیرخوارهای در کربلا لب تشنه جان داد و حالا کودکی دیگر در بطن مادری بیپناه ودرغربت با هم به شهادت رسیدند
#علی_اصغر_حسین(ع)
#مادری_با_جنین_هشت_ماهه #کتاب_شهدای_جنگ_دوازده_روزه #ناصرکاوه
هدایت شده از پلاک ۸
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
*پسر شهید تندگویان نقل می کند زماني پيكر پدر را براي مان آوردند كه بسيار دلتنگ او بوديم*
*پس از 11سال انتظار كه انتظار غريبي بود، پاهايي را كه بسيار دلتنگ آمدنش بودم، بوسيدم او در سالهاي اسارت، و در سلول انفرادی، تنها صدايش براي ستايش پروردگار بود او آزاده اي تمام قامت بود كه فرياد «هيهات منا الذله» را با صداي بلند فرياد مي زد... هميشه خاك وطن را عزيز مي دانست و بر زبان سخن زنده باد ميهن را می سرود...*
*او آن قدر "قرآن را با صداي بلند خوانده بود" كه نگهبانان عراقي به او می گفتند ما از تو اطلاعات نمي خواهيم، فقط با قرآن خواندنت به ديگر اسيران روحيه نده وقتی پيكر پدر را تحويل گرفتیم، آن قدر حنجره او را فشرده بودند كه تمام استخوان هاي حنجره اش خرد شده بود او آرزوي «سكوت» را بر دل عراقي ها گذاشت...*
*یک اسیر تعریف می کرد:*
*به خاطر آنكه قاب عكس صدام را شكسته بودم، مرا به گودالی كه هشتاد پله از زمین فاصله داشت، بردند آنجا شبیه یك مرغدانی بود وقتی مرا در سلولم حبس كردند، از بس كوچك بود، میبایست به حالت خمیده در آن قرار میگرفتم. آن سلول درست به اندازه ابعاد یك میز تحریر(یک متر در دو متر) بود شب فرا رسید و كلیههایم از شدت سرما به درد آمده بود. به هر طریق كه بود، شب را به صبح رساندم. تحملم تمام شده بود...با پا محكم به در سلول كوبیدم... نگهبان كه فارسی بلد بود، گفت:چیه؟... چرا داد میزنی؟... گفتم: یا مرا بكشید یا از اینجابیرون بیاوریدكه كلیهام درد میكند. اگر دوایی هست برایم بیاورید! دارم میمیرم... او در سلول را باز كرد و چندمتر جلوتر در یك محوطه بازتر مرا كشاند و گفت: همین جا بمان تا برگردم... در آنجا متوجه یك پیرمرد ناتوان شدم. او در حالی كه سكوت كرده بود، به چشمانم زل زدو بیمقدمه پرسید ایرانی هستی؟... جوابش را ندادم. دوباره تكرار كرد. گفتم: آره، چه كار داری؟ پرسید: مرا میشناسی؟ گفتم: نه از كجا بشناسم؟ گفت: اگر ایرانی باشی، حتما مرا میشناسی... گفتم: اتفاقا ایرانیام؛ ولی تو را نمیشناسم. پرسید: وزیر نفت ایران كیست؟ گفتم: نمیدانم. گفت: نام محمد جواد تندگویان را نشنیدهای؟ گفتم: آری، شنیدهام.* *پرسید:كجاست؟... گفتم: احتمالاً شهید شده سری تكان داد و گفت: تندگویان شهید نشده و كاش شهید میشد گفت من تندگویان هستم و یازده سال است که ازاین سیاه چال به اون سیاه چال در رفت و آمد هستم وفعلا در این سیاه چال، که 4طبقه زیر زمین در پادگان هوا نیروزعراق به نام الرشید است محبوس هستم دیگر همه چیز را فهمیدم. بغض گلویم را گرفته بود. فقط نگاهش میكردم.*
*نگاه به بدنی كه از بس با اتوی داغ به آن كشیده بودند، مثل دیگ سیاه شده بود گفتم: اگر پیامی داری بهم بگو... گفت: پیـام من مرزداری از وطن است... صبوری من است... نگذارید وطن به دست نااهلان بیفتد... نگذارید دشمن به خاك ما تعرض كند... استقامت، تنها راه نجات ملت ماست... بگذارید كشته شویم، اسیر شویم؛ ولی سرافرازی ملت به اسارت نیفتد...*
*گفتم: به خدا قسم... پیامت رابه همه ایرانیان میرسانم خم شدم دستش را ببوسم كه نگذاشت...*
*🔹شهید رجایی به همسر محمدجواد تند گویان گفته بود که, عراق حاضر شده 8 خلبان بعثی را آزاد کنیم تا آنها تندگویان را آزاد کنند... وهمسرشهید تندگویان در جواب شهید رجائی گفت: اگر ما هم حاضر به این معامله شویم، خود محمد جواد قبول نمی کند که این خلبانان آزاد شوند و دوباره بمب بر سر مردم بیگناه بریزند.*
*سالگرد شهادت «محمدجواد تندگویان»*
*وزیر نفت دولت شهید رجایی، گرامیباد*
اجرای_قانون_حجاب
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
🔻زمین کارزار تل آویو است تهران نه
https://eitaa.com/raveyanpelak8