خاطراتی از زبان یاران در خصوص سردار شهید آقا مهدی باکری بزرگ سردار عاشورائیان آذربایجان
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
عاشورا در راه(قسمت پنجم )
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
خاطره ای از سردار دلاور اسلام برادر حاج طیب شاهینی
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
فاصله زیاد دشمن با(پد۵)جان مجروحان را به خطر می انداخت. علاوه بر اینکه، این فاصله را هم آب ونیزار فرا گرفته بود و این، انتقال مجروحان را با مشکلاتی روبرو می کرد. آقا مهدی مدتها در این فکر بود که بتواند در فاصله مابین "پد۵"که اورژانس بهداری در آن قرار داشت و خط دشمن در وسط آب، پست امدادی ایجاد کند تا در میان آب جایی باشد که مجروحان در آنجا سرپایی پانسمان و به عقب منتقل شوند.
یک روز به دنبالمان فرستاد و من به همراه برادران نظرزاده و دکتر جبارزاده به خدمتش رفتیم. خودش طرحی را آماده کرده بود که به ما داد و از فردای آن روز ساختن پست امداد شروع شد. زیر هرم سوزان آفتاب جنوب کار به پیش می رفت و مراحل پایانی آماده شدن پست امداد در حال انجام بود. پست امداد، طوری طراحی شده بود که بر روی آب مستقر شود و قابلیت جابجا شدن داشته باشد. آقا مهدی آمد و پست امداد را دید.
-خرابش کنید...این به درد نمی خورد.
سپس طرح دیگری داد و ما آن را نیز ساختیم دوباره آمد و دید.
-خوب نیست، وسایل خیلی زیاد است...سنگین هم هست...می رود زیر آب...کمی از وسایل را بردارید.
دوباره روز از نو و روزی از نو...کار تمام شده بود که آقا مهدی آمد و نگاهی به پست امداد کرد و در حالی که پا به پای ما راه می رفت گفت:
-آقا طیب!...اگر چیزی بگویم ناراحت که نمی شوید؟
-چرا ناراحت بشویم آقا مهدی!
-خرابش کنید، این روی آب نمی ماند...می دانم که حالا داريد تو دلتان به من فحش می دهید ولی چاره دیگری نیست.
آقا مهدی اگر می گفت "بمیرید "ما افتخار می کردیم که آقا مهدی ما را لایق دیده و از ما خواسته که به خاطرش بمیریم ولی حالا او می گفت...در حالی که چشمهایم از اشک پر شده بود گفتم:
-آقا مهدی!این چه حرفی است، اگر شما صد بار هم از ما بخواهید که اینکار را از نو شروع کنیم ما حرفی نداریم.
-نه آقا طیب!...شما در زیر آفتاب این پست امداد را سه بار ساخته اید و هر سه بار من آمده ام و یک کلمه گفته ام "خرابش کنید و یکی دیگر بسازید..."تحمل شما هم حد و حدودی دارد.
آقا مهدی خیلی ناراحت بود، مستقیما به روی ما نگاه نمی کرد. در حالی که از خدا می خواستیم که ایشان از ما چیزی بخواهند و ما بتوانیم در راه اسلام کاری انجام دهیم تا ایشان خوشحال شوند.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
برگرفته از کتاب خداحافظ سردار، سید قاسم ناظمی، نشر ستاد کنگره شهدا و سرداران شهید آذربایجان شرقی/لشکر ۳۱مکانیزه عاشورا، چاپ سوم، اسفند ۱۳۸۳، صفحات ۹۹ و ۱۰۰