💔 ✨انتشار برای اولین بار✨ #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_هشتم یک شب غلامحسین گفت: "دیشب که به مسجد رفته بودم دیدم که او اعلامیه ها و نوارهای امام را در پیراهنش پنهان می کند. همه چیز را به خدا بسپار. فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین." کم کم فعالیت انقلابیون در گوشه و کنار کشور به گوش می رسید. در خانه ما هم غلامحسین به همراه بچه ها به تجزیه و تحلیل سخنرانی ها و اعلامیه های امام می پرداخت. یک روز رسما از رادیو اعلام کردند که جمعی از مردم در میدان ژاله سرکوب کرده اند و به پدر و مادرها اخطار دادند که مراقب رفتار فرزندان خود باشند و دولت، هیچ مسئولیتی در قبال عواقب ناشی از خرابکاری آنها نمی پذیرد. آن روز ناگهان به یاد رفت و آمدهای مشکوک محمدحسین و محمدهادی افتادم و دلشوره عجیبی گرفتم. از جوّ حاکم و ظلم ظالمانه دولت متنفر شده بودم. با آمدن مهرماه و باز شدن مدارس، آرامش نسبی به سراغم آمد غافل از این که برای بچه ها مبارزه با ظلم، زمان نمی شناسد. رفتار و کردار محمدحسین نشان می داد که فکرش مشغول است. پرسیدم: "اتفاقی افتاده که این قدر آشفته ای؟" گفت: "امام در سخنرانی هایش دستور تعطیلی مدارس و دانشگاه ها را داده اند، مردم تهران هم اعلام آمادگی کرده اند، اما در کرمان حرکت منسجمی صورت نگرفته و حتی خیلی از بچه ها خبر ندارند من نمی توانم بی تفاوت باشم". گفتم: "با یک گل بهار نمیشه! مواظب باش کاری نکنی که برایت دردسر شود!" خندید و گفت: "قول نمی دهم اما سعی می کنم." #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 #فقطفرواردکنید #کپےپیگردالهےدارد