💔 ✨انتشار برای اولین بار✨ #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_هفدهم به روایت #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی عملیات بدر یک هفته بیشتر به عملیات بدر نمانده بود. این بار هم کار شناسایی با مشکل مواجه شده بود. دو کمین عراقی با فاصله ی خیلی کمی از هم، راه بچه ها را سدّ کرده بودند. کمین ها روی دو پد داخل آب بودند. محمدحسین حدود دو ماه تلاش کرد تا بلکه بتواند راهی برای نفوذ پیدا کند، اما نشد، چون فاصله ی بین این دو کمین تنها یک برکه بود که آبی صاف داشت، یعنی هیچ نیزاری نبود که بچه ها بتوانند به آن اتکا کنند و پشتش پنهان شوند. زمان می گذشت و عملیات نزدیک می شد. من باز هم نگرانی خودم را با محمدحسین در میان گذاشتم. همان شب با دو نفر دیگر از بچه ها دوباره برای شناسایی راه افتاد، اما این بار با یک بلم کوچک دو نفره. وقتی برگشت خیلی خوشحال بود. فهمیدم موفق شده است. گفتم :«چه کار کردی حسین آقا؟» گفت :«رفتم جلو تا به کمین ها نزدیک شدم. دیدم هر کاری کنم، عراقی ها من را می بینند راهی هم نداشتم، جز اینکه از وسط آن ها عبور کنم. خودم را به یکی از پدهایی که کمین های عراقی روی آن سوار شده بود، رساندم. از سمت راستش آهسته خودم را جلو کشیدم. عراقی ها ، کرو و کور، متوجه من نشدند، توانستم خیلی راحت بروم و برگردم. میان مهربانان کی توان گفت که یار ما چنین گفت و چنان کرد#ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 #فقطفرواردکنید #کپےپیگردالهےدارد