‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌ 👈دیدی بعد از یه موقعیت سخت، چقدر نگاهت به چیزها تغییر میکنه؟ فقط تا مدتی.انگار همه‌ چیز رنگ و بوی دیگه‌ای دارن. مخصوصا وقتی جسمت درگیر باشه و برای امتحان کردن خیلی چیزها که قبلا راحت در دسترس بودن، الان دچار محدودیت شدی. وقتی محدودیت رفع میشه از ساده‌ترین و‌ کوچیک‌ترین چیزها لذت میبری و با خودت میگی آخیششش.دوباره شد که امتحانش کنم. 🔸یه جایی توی کتاب روان درمانی اگزیستانسیال اروین یالوم نوشته بود یکی از مراجعنیش سرطان مری داشت و نمیتونست غذا بخوره، این لذت غذا خوردن، چیزی که تا پیش از این براش یک کار معمولی و روتین و پیش‌ پا افتاده بود، ولی حالا انگار این لذت رو از دست داده بود و حسرت میخورد تا دوباره روزی برسه بتونه طعم غذاها رو بفهمه و بچشه. 🔸به این فکر میکنم کاش زندگی برای ما اینجوری نبود.که قبل از محدودیت، با ساده‌ترین چیزها احساس خوشحالی میکردیم، خوشحالی هم نه! فقط کوچیک‌ترین چیزها رو می‌دیدیم و ازشون لذت می‌بردیم. قبل از اینکه برسیم به محدودیت و درد و رنج و بعد دوباره برای مدت کوتاهی این لذت رو لمس کنیم. چی توی زندگیت هست که انقدر کوچکه که دیده نمیشه؟ که هر روز همراهت هست ولی مدت‌هاست مشاهده کردنش رو از یاد بردی؟ امروز رو به پیدا کردن اون چیز اختصاص بده. ‌‌‎‌‌