🐓 اربابی به نوکرش گفت مرغی برایم بریان کن نوکر مرغ را بریان کرد و پیش از آوردن آن نزد ازباب یک رانش را خورد 🍃🍂🍃 وقتی ارباب آنرا دید گفت پای دیگرش کو گفت همین یک پا را دارد ارباب گفت مگر می شود؟! 🍃🍂🍃 هر چه ارباب گفت نوکر زیر بار نرفت و گفت بعضی مرغها یک پا دارند آنگاه ارباب را به مزرعه برد و مرغهایی که در حال استراحت بودند را به او نشان داد 🍃🍂🍃 مرغها هنگام استراحت یک پایشان را بالا می برند و روی یک پا می ایستند در این هنگام مزرعه دار برای آنکه مرغها را پراکنده کند سنگی به سویشان پرتاب کرد 🍃🍂🍃 مرغها ترسیدند و پای دیگرشان را پایین آوردند و شروع کردن به دویدن ارباب رو به نوکر کرد و گفت دیدی دو پا دارند؟ 🍃🍂🍃 نوکر گفت قربان سنگی که این مرغها خوردند اگر شما خورده بودید چهار تا پا در می آوردید!! 🍃🍂🍃 ازآن به بعد وقتی کسی روی حرف خودش پافشاری می کند، این ضرب المثل را به کار می برند. 🍃🍂🍃