کلمه 275 اين كلمه رساله‏اى است بدين موضوع: «سيده نساء عالمين حضرت فاطمه سلام الله عليها ليلة القدر و يوم الله است». بسم الله الرّحمن الرّحيم‏ من عرف فاطمة حقّ معرفتها فقد أدرك ليلة القدر (تفسير فرات كوفى از امام صادق عليه السلام) نظر عمده ما در اين رساله اين است كه حضرت سيده نساء عالمين فاطمه زهراء عليها السلام ليلة القدر و يوم الله است؛ و نيز آشنايى به مقام رفيع ليلة القدر و يوم الله و پى بردن به عظمت سعه وجودى انسان و شرح صدر اوست كه آخذ و حامل قرآنست. و در آن مبرهن مى‏گردد كه قرآن و عرفان و برهان از هم جدايى ندارند و انسان بالفعل همان قرآن و عرفان و برهان است. ليلة القدر و يوم الله را مراتب و مظاهر بسيار است چنانكه همه حقايق نظام هستى بدين منوال‏اند كه نسبت دانى به عالى نسبت فرع به اصل و ظل به ذى ظل است. از دانى تعبير به آيت و صنم و عكس و ظل و رقيقت و نظاير آنها مى‏كنند. هزار و يك كلمه، ج‏2، ص: 368 قرآن كريم فرموده است: وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى‏ فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ‏ (واقعه 63) و از امام سيّد الساجدين عليه السلام است كه: العجب كلّ العجب لمن أنكر النشأة الأخرى و هو يرى النشأة الأولى. و از امام ثامن الحجج عليهم السلام است كه: «قد علم أولو الألباب أنّ ما هنالك لا يعلم إلّا بما هيهنا». براى تقريب به مقصود بصورت تنظير گوييم: هريك از جنت و نار را در همه عوالم از حضرت علميه تا عالم شهادت مطلقه مظاهر است. و هريك از مظاهر، مظهر اسمى از اسماء الله است. و نيز هريك از اين مظاهر را در هر عالمى صورى و لوازمى است كه لايق به همان عالمند. اسماى حق سبحانه جمالى و جلالى‏اند، جنت مظهر جمالى و نار مظهر جلالى است. و همچنين قبر را در اين نشأه افراد متشابه است، و در آن نشأه قبرى روضة من رياض الجنة است و قبرى حفرة من حفر النار كه وزان قبر در اين نشأه و آن نشأه وزان انسان در نشأتين است يعنى چنانكه انسان در اين نشأه نوع و در تحت او افراد متشابه و متماثل‏اند و در آن نشأه جنس است و در تحت او انواع كه اشخاص به حسب علوم و افعال و ملكاتشان به صور مختلفه‏اند، قبرهاى اين نشأه نيز افراد متشابه‏اند، اما قبرهاى آخرت قبرى روضه‏اى از رياض جنّت و قبرى حفرى از حفره‏هاى نار است. پس قبرها خود انسانهايند. اين دو مطلب را به عنوان مثال ذكر كرده‏ايم كه يك شى‏ء را عوالم و مظاهر و مراتب بسيار است و در هر موطن حكمى خاص دارد؛ و در عين حال از غيب تا عين، وحدت هويّت او محفوظ است. برهمين منوال زمان را نيز در بعض عوالمش حيات و شعور است‏ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ‏ (عنكبوت 65). در نيل به مراتب ليلة القدر در اين حديث شريف و مانند آن‏كه در جوامع روائى مروى است تدبّر بسزا شود: در كافى به اسنادش از زرارة روايت كرده است كه قال ابو عبد الله عليه السلام: التقدير فى ليلة تسع عشرة، و الابرام فى ليلة احدى و عشرين، و الامضاء فى ليلة ثلاث و عشرين (وافى فيض- ط رحلى- ج 7 ص 57). بدانكه دهر روح زمان و علّت آنست و نسبت دهر به زمان نسبت روح به جسد هزار و يك كلمه، ج‏2، ص: 369 است. و به عبارت اخرى موجودات عالم دهر، مبادى و علل وجودات زمان و زمانى هستند كما اينكه سرمدى علّت دهرى است؛ و چنانكه روح علّت جسد و مرتبه كمال آنست و جسد مرتبه ضعيف علت و معلول آنست، همچنين است زمان و زمانيات نسبت به دهر. خلاصه سرمد روح دهر است و دهر روح زمان. مثل دهر به زمان، مثل صورت كليه معقوله زمان ذهنى با زمان متدرج خارجى است كه در حقيقت براساس رصين حركت جوهريه، مقدار سيلان طبيعت است جز اين‏كه اين صورت معقوله با زمان خارجى معيت وجوديه ندارد و علّت آن نيست، اما آن صورت عقليه‏اى كه جوهر مفارق در طول زمان و علّت اوست يعنى همان روح زمان، معيّت وجوديه دارد. غرض از اين تنظير ثبات مطلق صورت معقوله و تجدد زمان خارجى است. حال كه دانسته‏اى دهر روح زمان و علت آنست، و حقيقتى عقلى مفارق از طبيعت است، بنابراين در بسيارى از مواردى كه از زبان اهل بيت عصمت و وحى به زمان مانند مخاطبه با ذوى العقول خطاب مى‏شود، بايد به لحاظ خطاب به اصل و مبدأ زمان بوده باشد كه از مفارقات نوريه و دار آخرت است و دار آخرت حيات و شعور است‏ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ. از باب مثال دعاى چهل و پنجم صحيفه سجاديه در وداع شهر رمضان، امام سجاد عليه السلام خطاب به ماه مبارك رمضان مى‏كند و چندين بار وى را سلام مى‏كند و مى‏فرمايد: السلام عليك يا شهر اللّه الأكبر و يا عيد أوليائه، السلام عليك يا أكرم مصحوب من الأوقات و يا خير شهر فى الأيام و الساعات. و به تقرير و تعبير ديگر گوييم: اگر در وداع زمان و سلام بدان برايت اشكال پيش آيد كه زمان از قبيل موجود زنده با شعور قابل صحبت و توديع و سلام نيست، جوابش اينكه: