درس بیست و یکم این درس نیز دنباله ی سؤال و جواب درس پیش است: س- در درس پیش از شما پرسیدم که آیا قلب و سر جزء آن من است که هر کسی می گوید من چنان گفتم، چنین شنیدم، چنان بودم و چنین شدم؟ در پاسخ گفته اید اری، که اگر سر و قلب هم آن من نباشد، پس کیست که من من می گوید. بنا شده از شما در این باره پرسش بیش تر کنم. ج- خواهش می کنم بفرمایید! س- لطفا به سؤال هایم خیلی دقت و توجه داشته باشید: بفرمایید آیا هیچ گاه فکرهای سنگین و عمیق در رشته های کار و زندگی برای شما پیش آمده است؟ ج- چرا، چه بسیار گاهی برای حل یک مسأله ی ریاضی چنان فکر عمیق روی می دهد که از بیان آن عاجزم. س- متشکرم! آیا در آن حال که برای حل مسأله ای سخت به فکر فرو رفته اید، توجه به اعضای تان رهزن شما هست یا نه؟ ج- خواهش می کنم سؤال را توضیح بدهید و روشن تر بپرسید؟ س۔ غرضم این است در آن حال که باید به فکر عمیق، مسأله ی دشواری را حل کنید، اگر سر و صدای خارجی باشد مزاحم کار شما نیست؟ ج- چرا، همین طور است که می فرمایید. س - در آن حال اگر چشم بر چیزی بدوزید و سرگرم تماشای آن باشید، از کار فکری ات باز نمی مانید؟ ج- چرا، خیلی واضح است. س- آیا برای شما پیش نیامده است وقتی بیدارید و به فکری فرو رفته اید، با این که چشم باز و گوش باز است، اگر به قول بابا گفتنی شتر با بار از پیش چشم شما بگذرد از آن غفلت دارید و پس از آن اگر دیگری از شما بپرسد که آیا اشتری با بار از این جا عبور کرده است، در جوابش می گویی ندیدم؛ و اگر در فکر نمی بودید، او را می دیدید، و در هر دو صورت چشم باز است؟ ج- چه بسیار که این احوال و اوضاع برای انسان پیش می آید. س - آیا برای شما پیش نیامده است که در مطلب نیازمند به فکر عمیق از سر و صدا می گریزید و به گوشه ای پناه می برید، و در آن حال که به فكر نشسته اید چه بسا که چشم خود را هم می بندید که تا دیده به این و آن نیفتد و شما را از فکر کردن باز ندارد؛ حتی خیال های درونی خودتان را از این سوی و آن سوی رفتن باز می دارید تا فکرت از پراکندگی رهایی یابد و فقط به همان مطلب دشوار تمرکز یابد تا به حل آن دست بیابید، آیا نه چنین است؟ ج- خوب می فرمایید همین طور است که بیان می کنید و چون و چرا برنمی دارد. س - آیا برای شما پیش نیامده است که در مطلب نیازمند به فکر عمیق از سر و صدا می گریزید و به گوشه ای پناه می برید، و در آن حال که به فكر نشسته اید چه بسا که چشم خود را هم می بندید که تا دیده به این و آن نیفتد و شما را از فکر کردن باز ندارد؛ حتی خیال های درونی خودتان را از این سوی و آن سوی رفتن باز می دارید تا فکرت از پراکندگی رهایی یابد و فقط به همان مطلب دشوار تمرکز یابد تا به حل آن دست بیابید، آیا نه چنین است؟ ج- خوب می فرمایید همین طور است که بیان می کنید و چون و چرا برنمی دارد. س- خیلی متشکرم! آیا همان طور که چشم خود را می بندید و فکر را از خیال های پراکنده باز می دارید، حالا بفرمایید اگر در آن حال درباره ی شکل، ریخت، ساختمان و تشریح عضوی از اعضای بیرونی یا درونی خودتان نظر داشته باشید و در پیرامون آن اندیشه کنید، آیا از حل آن مطلب دشوار و سنگین باز نمی مانید و از آن فکر عمیقی که لازم بود منحرف و منصرف نمی شوید؟ ج- این چنین است که می فرمایید، و البته توجه به این امور مانع از غور کردن و تعمق در مسایل سنگین و حل آنهاست. س - این بود آنچه که در آغاز گفتیم که در حال فرو رفتن در فکر، توجه به اعضا رهزن است و انسان از فکر کردن و به نتیجه رسیدن باز می ماند. حالا که سخن بدین جا رسیده است، با توجه و دقت هر چه بیشتر و با تأمل هر چه بهتر بفرمایید در آن هنگام که در حل مساله ای به فکر فرو رفته اید تا به نتیجه ی آن رسیده اید و به جواب آن دست یافته اید، آیا در آن حال تعمق فکری که سخت به فکر فرو رفته اید، هیچ می گفتید که ملک و مالی دارم و رخت و لباسی دارم، و یا دست و پایی دارم و یا سر، مغز و قلبی دارم، و یا از همه غفلت و ذهول داشته اید و در عین حال تو بودی که به فکر فرو رفته بودی، و تو بودی و تو، و چون از آن حال باز آمدی می گویی من فکر کردم، فهمیدم و رسیدم؟ لطفا بفرمایید این من کیست که می گوید من فکر کردم، من یافتم و من فهمیدم؟ جز این است که باید غیر از بدن و غیر از همه ی جوارح و اعضای تو باشد؟ ادامه دارد.... بیست و یکم