‌ ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ ربط مصطفی و سعید را نمی دانیم، فقط می دانیم یک ارتباطی به هم دارند. قبل از اینکه این کانال و روایتگری سعید شروع بشه، با آقا مصطفای صدرزاده آشنا شدیم، با روحیات شر و شلوغش در کودکی و بیقراری و یک جا بند نشدنش در جوانی و آن سر پرشوری که او را با لهجه و چهره افغانی تا سوریه و دفاع از حرم کشانید. مصطفایی که تازه داشت کار فرهنگی اش می گرفت، بی تابانه خودش را به آب و آتش زد تا با خونش مسیر کار فرهنگی را هموارتر کند. و از آنجایی که این آقا مصطفی با نام جهادی سید ابراهیم، روحیات و جاذبه و کشش خاصی دارد که آدمها را به دور خود جمع کرده و دلبری می کند، بعد از چند وقت دیدیم حضرت آقا هم از دلبری هایش در امان نماندند و چندین بار از ایشان به ویژه نام بردند و فرمودند اگر چه مثل مصطفی زیاد است ولی این شهید باید الگو شود. تا اینکه خانواده آقا مصطفی یه کانالی زدند به نام مثل مصطفی و هر از چند گاهی خاطرات خودشون از این شهید رو اونجا می گذاشتند و طولی نکشید که به الگو گیری از آن کانال، کانال شلمچه کجا بودی زده شد و بعد هم دیدیم برخی خانواده های دیگر هم برای شهدایشان کانال زدند و این نهضت «هر شهید؛ یک کانال» ادامه‌دار شد. آخرین سالگرد سعید (۳۰ آذر ۴۰۲) که شب یلدا هم بود، انارهایی سر مزارش خیرات شد که اسم سعید و برخی شهدا روی آن نوشته شده بود و قسمت ما دو انار بود که اصلا به اسم روی آن دقت نکردیم. کمی بعدتر دیدیم این دو انار، مزین به نام شهید سعید شاهدی و شهید مصطفی صدرزاده است و عجب انارهای شیرینی بود. اصطلاح شیرین را بارها در خاطرات مادر سعید و دیگران شنیده بودیم که می گفتند سعید شیرین بود. و چقدر این حلاوت، زیباتر بود وقتی که رسیدیم به این روایت؛ قال امیرالمومنین علیه السلام : شيعَتُنا كَالنَّحْلِ لَوْ عَرَفوا مَا فِي جَوفِها لَأكَلوهَا شيعيان ما مانند زنبور عسل هستند كه اگر مي دانستند چه در درون دارند، آنها را مي خوردند. برادر مصطفی! برادر سعید! ما که می دانیم آن طرفها یک خبرها و یک رفاقتهایی بین شماها هست. برادرا ! کنار حوض کوثر و نهر شرابا طهورا یاد ما هم باشید و برای الحاق ما نیز کاری کنید که سخت محتاجیم. @shalamchekojaboodi