بس خوردم از فلاخن این روزگار ، سنگ شد از شکیب و طاقت من شرمسار سنگ در سنگلاخ غم ، دلم آیینه‌سان شکست زد بر دلم چو طفل جهان بی‌شمار سنگ تا کوبدم به ضربه‌ی جور و ستم، جهان در نُهْ رواق چرخ ، نمود احتکار سنگ بیش از شهاب ثاقب هفت آسمان خود هر شب فلک نموده به فرقم نثار سنگ هستم درختِ مُثمر گیتی که طفل دهر از بهر میوه‌ام زده بر برگ و بار سنگ اشجار بی‌ثمر ز حوادث ، مصون ترند کی بید را زنند اَبَر شاخسار سنگ ؟ سنگ آفت نُمُوّ گیاه است زین سبب ای اَبر غم! به کِشته‌ی عمرم ببار سنگ دمساز اهل زهدِ ریا ، چون نشد دلم زآن قوم سفله میخورم از هر کنار سنگ ترسم ز شرم ، آب شود در زمین رَود گر بشنود جفای دلِ سخت یار سنگ باشد دل شکسته ‌دلان ، خانه‌ی خدا در ظاهر است خانه‌‌ی پروردگار سنگ هرچند سنگ فتنه، دلِ ما شکسته است گاهی بوَد مفید ، سرانجام کار سنگ بر بیستون نگر که ز شیرین و حسن او فرهاد را بوَد به جهان ، یادگار سنگ اصحاب فیل را که ابابیل کُشته است بُد حربه‌اش به معرکه‌ ی کارزار سنگ کامل شود طلا به دل سنگ زآن سپس تعیین کند خلاصه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ی بار و عیار سنگ زر پُر بهاست لیک به سنگش محک زنند قیمت شود گهر چو بیاید به کار سنگ زآن بوسه‌ها که بر حجر کعبه می‌زنند دارد به نزد درّ و گهر ، افتخار سنگ خواهی جزای سعی و عمل، باش استوار در آسیا بدین سبب است استوار سنگ در راه سعی و کار ، مشو نا امید اگر از دست طعن خلق ، خوری صدهزار سنگ چرخد به‌روی سنگِ سرم چرخ عمر، چون بر ساعت دقیق ، بوَد اعتبار سنگ جایی که می‌فشاردم اندوه زندگی غمگین نی‌ام گرَم فشرَد در مزار سنگ (شمس قمی) چه غم که پس از مرگ تا اَبد بر سینه‌ام نهند ، دو صد کوهسار سنگ شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi