eitaa logo
اشعار شادروان شمس قمی
209 دنبال‌کننده
19 عکس
1 ویدیو
1 فایل
شاهان جهـان را به گـدایی نپـذیریم تا خاک کف پای علی تاج سر ماست (شمس قمی)
مشاهده در ایتا
دانلود
از فتنه ی غرب و حیله ی استعمار گر داد ز کف، امام، هفتاد و دو یار خفتند به گِل بسان هفتاد و دو گل در چشم عدو شدند هفتاد و دو خار شادروان سید علیرضا شمس قمی 1360 @shamssaghi
«اَلسَّلام عَلَی الاَعضاءِ المُقَطَّعاتِ» (ع) چــو از شـمشـــیـرِ کـفّـــــار سـتمـگـــــر فـتـــاد از صـدر زیـن شهـــزاده اکـبـــــر بـه خـون آغشـته و غلتـــان به میـــدان چـــو در دریــــــا شــــنـاور دُرّ غلـتــــان بـه لحنـی جــان‌گــــزا ، گفتــــا پـــدر را کــه دریـــاب ای پــــدر اکنـــون پسـر را حســین آن خســروِ بـی یــــار و یــــاور چــو بــــرق آمـــد کنــــار جسـم اکبـــــر گــرفـت او را بــه بــــر در آن هیـــاهـــو کــه مـَــــه را دیــــد زیــر ابـــــر گیســو ز مـــــاهِ عــــــارض او شــــامِ مــــــو را بــزد یکسـو کــه دیـــد آن مـــاهــــرو را چو مشکین زلـف او از چهـــره شـد دور عیـــان گــردیــد گــویـی آیـــه ی نــــور پسـر در خـــاک گشـــته مـــو پــریشــان پــــدر از حـــال آن مَـــــه رو پـــریشــان پسـر را گیسـوان ، بـــر بــــاد مـی‌رفــت پــــدر ر ا بـر فـلـک ، فــریـــاد می‌رفــت فـلــک بـهــــر پسـر ، از تــــاب رفـتـــــه مَـلَــک بـهــــر پـــدر ، در تـــاب تفـتـــــه پســر ، ممـنـــون پـنــــدار پـــــدر بــــود پـــدر ، مجـنــــون ایـثـــــار پســر بــــود پسـر چشـمـش بـــه روی بــــاب روشــن پــــدر قـلبــش از آن مهـتـــــاب روشــن بـنـــاگـــه دیــده بسـت آن نـــور دیـــده که گــویـی، در سیـــاهـــی شد سپیـــده علــی چون گــل شـدی پــرپـــر به گـلزار چو بلبـل شـد حسین از هجــر گــل ، زار بگفـتـــــا بـــا بنــی هـــاشـــم بـــه زاری: علـــی را بـُــــرده در خیمـــــه ز یـــــاری مـــن از داغ علـــی، طــــاقـــت نــــدارم کــــه او را جـــــانـــب لـیـــــلا بـیـــــارم پس از او زنــدگـی بـر مـن حـــرام است کــزیـن پس کـار عمـــر مـن تمـــام است پـس از مـرگ علـــی روزم بُـــوَد شــــام رسـیـــدم آفـتـــاب عـمــــر ، بـــر بـــــام خـــدایـــا شــد علـــی اکـبـــر ز دســـتم چـو مـن پـــاینــــده بــر عهــــد الســـتم ببــین یـــارب تـــو گـــل افشــانــی مــن قبـــول از مــن نمـــــا قــــربـــانــی مــن فـرســـتادم به سـویـت اکبــــر خـویـش شـبــــیـه کــــامـــل پیــغمبــــر خـویـش غمـت (شمس قمی) را کــرد مــدهــوش مکـن در محشـرش هــرگــز فــرامــوش. شادروان سید علیرضا شمس قمی 1341 eitaa.com/shamseqomi
(اَلسَّلَامُ عَلَیكَ یَا رَضِیعَ الحُسَین) شاه شهیدان چو دید یار ندارد یاور و غمخوار و غمگسار ندارد بعدِ جوانان و پیروان و عزیزان غیر علی ، طفل شیرخوار ندارد رفت به میدان و با سپاه عدو گفت: کودک بی شیر من ، قرار ندارد اصغر عطشان من که طفل صغیر است قدرت پیکار و گیرودار ندارد تشنه لب است و به غیر جرعهٔ آبی ز آن سپه کفر ، انتظار ندارد بهر خود آبی نخواستم اگر این حرف نزد شما قدر و اعتبار ندارد ـ خود ببرید و دهیدش آب و درین کار غیر شما ، فردی اختیار ندارد آب دهیدش که مرگ کودک عطشان بهر شما مجد و افتخار ندارد رحم کنیدش که کودک است و صغیر است طاقت این جور بی شمار ندارد تشنه بوَد درخور نبرد نباشد طفل بوَد قدرت فرار ندارد حرمله چون دید شَه به خاطر اصغر حالت پیکار و کارزار ندارد کرد هدف حلق عندلیب حرم را شرم ، حرامی ز کردگار ندارد کرد چو گلچین، خزان ز گلشن ایمان غنچه لبی را که نوبهار ندارد حنجر اصغر درید و قلب پیمبر حرمله گویا جز این دو کار ندارد دید شَه دین چو خون حنجر اصغر گفت که دیگر حسین ، یار ندارد خون علی ریخت سوی عرش و بگفتا بهتر از این درخور نثار ندارد بارخدایا قبول کن که پس از او چشمم جز مرگ ، انتظار ندارد بارخدایا تویی گواه که این جمع حتی رحمی به شیرخوار ندارد آنکه به طفل صغیر هم نکند رحم رحم به ناموس روزگار ندارد (شمس قمی) زین غزل زمین و زمان سوخت شمس فلک ، این چنین شرار ندارد . شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi
"ألسَّلامُ عَلَيْكَ يٰا أباعَبْداللّٰه الحُسَين" از پی قتل تو چون خصم ستمگر برخاست خلعت فیض شهادت ، به قدَت آمد راست از ازل چون علم دین به کف عشق تو بود تا ابد ـ از پس قتلت ـ علم دین برپاست قامت سرو تو را باد حوادث چو فکند شد عیان شور قیامت که قیامت همه جاست ویل و وا بود عدو را ـ ز حیات تو ولی... غافل از آ‌نکه ز مرگت به جهان واویلاست تا که پژمان شدی ای نوگل گلزار رسول! مرغ دل‌ها به سرِ کوی تو سرگرم نواست نه فقط آدمیان ، نوحه‌گر از قتل تو اَند قدسیان را همه دم زمزمه‌ی حزن و عزاست روز و شب از غم مظلومی‌ات ای شاه شهید واحسینا ز زمین، خاسته تا عرش عُلاست چون تویی خون خدا و پسر خون خدا خونبهای تو خدا صاحبِ خون تو خداست پرچم عشق تو ای شاه قتیل العطشان! بر سرِ قبّه‌ی عَیّوقِ فلک ، پا برجاست عشق و جانبازی‌ات ای عاشق دلداده‌ی حق! به مَثل در ره معشوق چو شمس و حرباست ظلمت محفل ما از غم خاموشی توست اشک ما در ره تو مشعل روشنگر ماست هر مُحرم که شود وقعه‌ی قتلت تجدید محشر ثانوی از کثرت بانگ و غوغاست ای جگرگوشه‌ی زهرا ، به عزاخانه‌ی تو صاحب بزم عزا ، مادر زارت زهراست خواهرت مویه کُن و موی کنان از غم تو همدم مرغ شباهنگ به هر صبح و مساست کودکانت همه دم چشم به ره دوخته‌اند تا درآیی تو ز در ، زمزمه‌شان وا اَبَتاست کنج ویرانه رقیه چو یکی مرغ خموش خفته و منتظر دیدن روی باباست زاثر خار مغیلان ، به ره کوفه و شام پای او آبله‌‌گون، دیده ز غم خون پالاست بس که در هجر تو بگریست رقیّه نه عجب که یزید از غم آن طفل حزین نوحه سراست اهل‌‌بیت تو اسیرند به ویرانه‌‌ی شام شامِ شومی‌ست که بهر همه، بیت الاسراست ساربان دنی از کین ، غل و زنجیر گران بسته بر گردن سجاد ، که زین العُبّاست مدّعی خواست که نام تو فنا سازد لیک بی‌خبر بود که فرجام فنای تو ، بقاست نور ایمان تو فانی نشود در عالم... "آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست" ۱ ز انقلاب تو شده کاخ ستم خاک ، ولی خاک کوی تو به قلب دوجهان کاخ صفاست دشمنت گر ندهد رخصت پابوسی تو غم نباشد که مزار تو میان دل ماست (شمس قم) را دل و جان سوخت گر از قتل حسین زآن شررهاست که بر خیمه‌‌ی شاه شهداست ای فلک! اُف به تو و چرخ دگرگون تو باد کاین‌چنین ضایعه‌ی شوم ز بیداد تو خاست شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi ۱ـ فؤاد کرمانی
(یا حسین) دانــی سبـب شهـــادت شـاه شهیــد کز بهر چه شد شهیـد بیــداد یـزیـد؟ یعنی به بهـای خـون خود در ره حق تسلیـم حکــومـت سـتمگـــر نشـوید شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi
(یا حسین) در مُلک بقـا ، آب حیات است حسین در بزم ولا ، شمع هُدات است حسین با عشق حسین از یَم غم جان برهان! زیرا که "سفینة‌النجات" است حسین شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi
(یا حسین) گر تشنه به خون خویش غلتـید حسین یــا در ره حـــق ، شهیـــد گردید حسین پـاداش عمــل ، بـه قلـب جـــاویــد بشر حک کرده به‌ خون: شهیدِ جاوید حسین شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi
(یا حسین) گر کشته ی بیـــداد یــزیــد است حسین غـم نیست که سردار رشید است حسین لیک از غـــم نــامــردی کــوفــی صفتـان شرمنــده ی دشمـــن پلیــد است حسین شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi
(یا حسین) گر عاشق و شیدای تو هستیم حسین عهدی‌ست که از الست بستیم حسین مسـت می و پیمــانه و ساغـر نشویم از جــــام شهـــادت تو مستیم حسین شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi
(اَلسَّلٰامُ عَلَیْكَ یٰا اَبٰاعَبْدِاللّٰهِ الْحُسَیْن) تا شهنشاه شهیدان ز حقیقت دم زد آتش عشق حقیقی به دل عالم زد شاه احرار جهان در ره عشق ابدی هرکجا رفت ز معشوق حقیقت دم زد قائد اعظم اسلام حسین بن علی رایت عدل به بام فلک اعظم زد میر میدان فضیلت به هواداری دین در صف ماریه بر رغم عدو پرچم زد مدعی خواست که آگه شود از عالم عشق تیغ حق گشت عیان ، گردن نامحرم زد نوح کشتی نجات از ره اخلاص عمل بهر آزادی دین ، یکدله دل بر یم زد با ید فضل و کرم پور یداللَه نه عجب مشت حق بر دهن دشمن دین محکم زد یکسره کرد فدا خیل جوانان حرم پشت پا بر همه اندوه و ملال و غم زد ز اثر خون گلوی علی اصغر، گل عشق بر جراحات دل مضطر خود مرهم زد حرمله حنجر اصغر بدرید و تیرش زو گذر کرد و به قلب نبی اکرم زد عاقبت کرد فدا جان به ره عزت دین داغ این واقعه بر قلب بنی آدم زد مظهر جود و کرم جان به ره جانان داد خط بطلان ز سخا بر کرم حاتم زد شجر دین چو ز خون گلویش یافت ثمر ریشه ی ظلم ، ز بستان جهان کم کم زد کاخ بیداد فرو ریخت چو با تیشهٔ عدل دستگاه خلل و کفر و ستم ، بر هم زد بر سر بام جهان کوفت درفش توحید بعد از آنی که به دل ها شرر ماتم زد ظلم و بیداد چو بنمود یزید بَدکیش نام او دهر ، ردیفِ پسر ملجم زد (شمس قم) چونکه بوَد نوحه‌گر آل عبا کوس آزادگی و فخر ، به مُلک جم زد. شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi
«اَلسّلامُ عَلَیكَ يا عَلیّ بِن الحُسَيِن السَجّاد» آفرید از مِهر چون جان تو را جان آفرین گفت بر خود از کمالِ خَلق این جان آفرین آفرین جان آفرین را کآفرید این جان پاک هم بر این جان آفرین و هم بر آن جان آفرین مرحبا بر خلق خالق باد و مصنوعی چنان حبّذا بر خلق خالق باد و مخلوقی چنین دست گوهر آفرین حق به دریای کمال در صدف پروده یکتا درّ اعلا و ثمین بحر فیض حق حسین و شهربانویش صدف گوهر اعلا على، سجاد و زین الساجدین پنجم شعبان تولد یافت آن مِهر منیر کز فروغ روی او مِهر فلک شد شرمگین مُلک گیتی را مزیّن ساخت از یٌمن قدوم ماه شعبان را منوّر کرد ، از ماهِ جبین مفخر شرع نَبی و نصّ معنای نُبی است کنیه و القاب آن شاهنشه دنیا و دین بومحمد بوالحسن سجادِ آل مصطفی... کز ذکاوت بُد ذکیّ و ، از امانت شد امین چونکه شاه تشنه‌کامان شد شهید راه حق شد اسیر دشمنان آن زاده‌ی حبل المتین در اسارت با عزیزان حرم همناله بود کز غم ایشان غمین شد حضرت روح الامین رفت در بزم یزید و سرنوشت جنگ را بر زیان کفر و نفع دین رقم زد بس متین کرد کاخ کفر و بیداد یزید از بن خراب با بیان خطبه‌ای اعجازگر ، سِحرآفرین حق و باطل کرد اثبات و جهان آگاه ساخت تا که توّابین شدند او را هواخواه و معین فاتح و غالب شد از آن خطبه در نزد یزید کفر شد مغلوب دین زاعجاز سبط یاء و سین نشر احکام شریعت بود حکم آن امام گرچه بُد محدود دشمن از یسار و از یمین گر نمی‌بود اختناق دوره‌ی مروانیان مُلک دین می‌گشت خرّم همچو فردوس برین پند و اندرزش بود مسطوره در ارشاد خلق چون «صحیفه» کآن بوَد مفهوم قرآن مبین بر جبین زآن مُهر کز مِهر عبادت داشتی زینت عُبّاد حق شد مرحبا مُهر جبین در سجود او را هم‌آوا بود در تسبیح حق هم درخت و سنگ و ریگ و خار و خارا ماء و طین شغل نیکویش عبادت خواند چون عبدالملک گفت خوش بر حال و شغل این امیر ملک دین دشمن‌اش دشنام داد او کرد در حقش دعا کاین بوَد خُلق عظیم و خوی خیرالمرسلین خاتم و سرحلقه‌ی عبّاد حق بود و نوشت جمله ی «الحمدللهِ علیٰ» نقش نگین بیست و دو حج رفت با ناقه ولی هرگز نزد ناقه را یک تازیانه ، آن سوار بی قرین لعن و نفرین آل مروان را سزد تا روز حشر بس جفا کردند بر آن پیشوای راستین لعن و نفرین خدا و خلق بر شمر و یزید هم بر ابن سعد و بر ابن زیاد و تابعین خلق اگر بشنیده شرح قتل آل مصطفی(ص) حضرت سجاد، خود می‌دیده با عین الیقین تا دم مرگ ار نظر می‌کرد بر آب و طعام یاد بابا گریه می‌فرمود با حال حزین در مُحرّم شد شهید آن رهبر آزادگان کرد مسمومش ولید آن کافر پَست و لعین (شمس قم) را مَعرفت نبوَد به وصف آن امام آن قدَر دانم که او بوده‌ست زین العابدین. شادروان سید علیرضا شمس قمی 1361 eitaa.com/shamseqomi
"زبانحال حضرت رقیه (س) در شام" منم بی بال و پَر مرغی که کنج لانه خاموشم ز بیم دام صیّاد و ز کید دانه خاموشم منم شهدخت شاه دین که از جور یزید دون ز تخت بخت، افتادم ولی شاهانه خاموشم رقیّه، دختر سالار دشت نینوا هستم که از بیداد پور کافر مرجانه خاموشم مرا مرگ پدر، افسانه‌ای باشد توان فرسا که افسون گشتم و از وصف آن افسانه خاموشم پی کالای وصلش، نقد جان خویشتن دادم چو دیدم گنج خود را گوشه‌ی ویرانه خاموشم شبی کز خواب خوش برخاستم در کنج ویرانه بدیدم رأس خون‌آلوده‌ی جانانه خاموشم یزیدم کرد مهمان رأس باب آورد در پیشم از آن مهمان‌نوازی های نامردانه خاموشم به بزم مدعی جام شهادت نوش جان کردم چو بر پیمان خود دارم به لب پیمانه خاموشم چراغ عمرم از باد حوادث شد خموش امّا چه پنهان از شما کز طعنه‌ی بیگانه خاموشم زدم مُهر خموشی بر لب و خون ميخورم از غم که همچون غنچه‌ی نشکفته در گلخانه خاموشم گر از داغ پدر چون (شمس قم) سوزد تن و جانم ز شمع عشق می‌سوزم که چون پروانه خاموشم شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi