روضه‌ی سَرِ ظهر، روضه‌ی بعد از نماز ظهر و عصرِ مسجدهاست که از بین همان تعدادی که خودشان را به نماز جماعت رسانده‌اند، چند نفری که کمتر عجله دارند یا هنوز گرسنه نشده‌اند یا شاید باد کولر مسجد بهشان چسبیده، می‌مانند تا امام جماعت بعد از نماز دو کلمه‌ای صحبت کند و دو خطی هم روضه بخواند. روضه‌های سر ظهر توی دسته‌ی روضه‌های ورشکسته قرار می‌گیرند. روضه‌های کم مستمع، بی پذیرایی، بی شور سینه‌زنی و بی صدای مداحی! ولی من خودم عاشق این روضه‌هام که توی یک مسجدِ کهنه با فقط همان خادم مسجد و دو سه پیرمرد پیرزن مسجدی برپا می‌شود. اینجور مجلسها جان می‌دهد برای تکیه زدن به دیوار و یک نفس عمیق و بیرون کردنِ همه‌ی خستگیهای جان و تن و بعد هم دو سه قطره اشکِ خالصانه ریختن. من اگر روضه‌خوان بودم ظهرهای محرم کوچه به کوچه، مسجد به مسجد می‌رفتم و برای همان چند نفرِ مسجدی بساط روضه‌ام را پهن می‌کردم. و تمام ظهرهای محرم در همه‌ی مسجدهای شهر یک روضه‌ی تکراری می‌خواندم. رو به مستمع‌ها می‌گفتم این ساعت روز آدم همینجوریش بی‌رمق می‌شود و کسل و گشنه و دست و دلش به کاری نمی‌رود چه رسد به اینکه از اول صبح توی زحمت باشد و در حال تکاپو. حوالی همین ساعت، شبیه همین جمعِ ورشکسته‌ی شما، ابی‌عبدالله مانده بود و چند آدمِ تشنه‌ی داغدیده‌ی بی‌کس که از اول طلوع در تکاپو بودن و گرم رزم. این ساعت ظهر یک ساعت عجیبی بوده، ساعت اوج گرمی هوا، اوج فشار تشنگی، اوج خستگی و بی‌رمقی، اوج داغ‌دیدگی و بی کسی، اوج ورشکستگی! این را که می‌گفتم اجازه می‌دادم کم‌کم شانه‌های پیرمردهای ورشکسته‌ی مسجد بلرزد، اشک از چشم معتادی که به امید چای تلخ پا توی مسجد گذاشته فروغلطد و بیوه‌زنی که بچه‌ها تنهایش گذاشته‌اند ناله‌ای بزند و دختر جوانی که اتفاقی پایش به مسجد رسیده چشمهایش را ببندد و نفسش را حبس کند. بعد بی هیچ تفصیل و شرحی به ابی‌عبدالله سلام می‌دادم و از مسجد می‌زدم بیرون تا مستمع‌هام خودشان با امامی که حالشان را می‌فهمد خلوت کنند: سلام بر رفیق خسته‌ها و دلشکسته‌ها، دستگیرِ ورشکسته‌ها و پشیمان‌ها، کسِ بی‌کس‌ها و تنهاشده‌ها، امام حسینِ همه‌ مدل آدمها... ✍ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham