شبیه برگهای زرد خشک و بی ثمر هستم نمی دانم چرا این روزها دلتنگ تر هستم نشستم دردهایم را شمردم یک به یک دیدم اسیر بغض هایی سرد و آهی شعله ور هستم کمی از‌ غصه هایم را به آرامی غزل کردم ولی مصرع به مصرع همچنان  آسیمه سر هستم به قدر دست‌های کودکان کار مجروحم به رنگ گونه هایی سرخ از خون جگر هستم نمی یابم امیدی را که در راه  تو گم کردم پی لبخندی از جنس حقیقت در به در هستم بگو با من به لحن زندگی راز مگویت را بخوان با من سرودی را که از چشم تو بر هستم به دنبال نگاهی آشنا برگشته ام امشب  خدایا باز کن در را ببین من پشت در هستم @sharh_sib