اسمم مهساست متولد61 هستم درفصل بهاربعداز4 تاپسربه دنیاآمدم. وقتی که ۶ سالم شد متوجه ی اذیتهای مادربزرگم میشدم که باکارهاش مامانم رو حرص میداد تو زندگیمون دخالت میکرد.از اونجای که بابام عاشق مامانم بود نمتونست ناراحتیش روببینه به بهانه ای اینکه خونه کوچیک ازپیششون رفتیم.بابام یه خونه ی ۵۰۰متری گرفت که برای ماحکم کاخ روداشت،،من برای خودم یه اتاق جداداشتم باکلی امکانات،،نمایی خونه ی ماازسنگ مرمربودهرکسی اون زمان میدیدحیرت میکردمیگفت فلانی عجب خونه ای داره..من خیلی کوچیک بودم زیادازخاطرات اون خونه الان یادم نمیاد..فقط ازحرفهای مامانم یادمه که همیشه به بابام میگفت فامیل حسودماهستن چشم دیدنمون روندارن داداشام همه هنرمندهستن..داداش بزرگم استادتنبکه دومی تاروسه تارمیزنه..داداش سومیم ازهمه شیطون تره،حتی یادمه سربازیش 4سال طول کشیدبخاطراینکه هرسری فرارمیکردوقتی میگرفتنش اضافه خدمت میخورد..داداش کوچیکم خیلی آروم وساکت بود ولی چون ماپشت هم بودیم گاهی باهم لجبازی میکردیم کارمون به کتک کاری دعوام میکشید..بابام مردخیلی خوبی بودفقط یه ایراد داشت اونم این بودکه خیلی رفیق بازبود.. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈