eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
37.5هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1 فایل
اتفاقات عبرت آموز زندگیتون رو بگین به اشتراک بزاریم👇🏻☺️ هر گونه کپی و ایده برداری از کانال وبنرها و ریپ ها حرام و پیگرد قانونی دارد .... تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1587085673C0abe731c1e مدیر @setareh_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
خوراکی هایی برای تنظیم چرخه خواب دریافت بیشتر مواد معدنی مانند پتاسیم، منیزیم، کلسیم و آهن می تواند باعث تولید ملاتونین شود، هورمونی که مسئول تنظیم خواب است. گیلاس، همراه با آجیل و جو، منابع طبیعی ملاتونین هستند که می تواند شانس شما را برای داشتن یک خواب خوب در شب افزایش دهد. وقتی به طور منظم خورده شوند، می توانند چرخه خواب شما را تنظیم کنند. شکلات تلخ هم در روز و هم در شب برای شما مفید است. حاوی سروتونین است که بدن و ذهن را آرام می کند. موز سرشار از منیزیم و پتاسیم نیز باعث آرامش می شود. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
ـ🌱🌱🌱 ‌یکی و پیدا کنید که اهلِ تون باشه اهلِ حالِ غمگینِ دلتون اهلِ حرفهای هنوز نگفته ی روی لبهاتون اهلِ اشکهای نریخته ی توی چشمهاتون اهلِ دیوانه بازی ها و عاشقی کردن باهاتون باشه. حال بد و خوبتون رو با جان و دلش خریدار باشه بدونه وقتی ناراحتین چطور دوستتون داشته باشه و شمارو تو دایره ی توجه هاتش بزاره. کسی که شوق و ذوق تون رو داشته باشه. یکی که وقتی بهتون نگاه میکنه دلتون غنج بره از این همه علاقه ای که تو نگاهشه. یکی که مثلِ یک صفحه ی شطرنج به خوبی بلدتون باشه. یکی و پیدا کنید که اهلِ حال و هوای ابری و گرفته ی دلتون باشه. اهلِ دوست داشتنتون اهلِ حالِ عجیب غریبه بهم ریختتون باشه. تو هر لباس و هر شکل و قیافه ای که باشید وقتی به سمتش پرواز میکنید بال و پر تون رو نچینه. هیچوقت ذره ای حتی توی دلتون به دوست داشتنش شک نکنید و پیش خودتون نگید: الان دوستم داره یا نداره؟ یکی که تا دنیا دنیاست بخوادتون و حریفِ دل و قلبتون که پر شده از عطر و هوایِ اون باشه:)))) @shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
به پدر و مادرت نگو : - نگو زمان شما همه چیز فرق میکرد؛ بگو حق با شماست اما حالا همه چیز تغییر کرده. - نگو من بزرگ شدم انقد ازم مراقبت نکن؛ بگو به من اعتماد کن من تا این سن خیلی چیزا یاد گرفتم. - نگو شما هیچ‌وقت به من باور نداشتید؛ بگو من میخوام شما به من افتخار کنید. - نگو شما منو نمیفهمید؛ بگو اجازه بدید براتون توضیح بدم. - نگو شما دخالت نکنید خودم از پسش برمیام؛ بگو نیازی نیست نگران باشید من خوبم. - نگو این زندگی منه هرکاری دلم بخواد انجام میدم؛ بگو خیلی ممنونم که نظرتون و گفتید اما اجازه بدین خودم تصمیم بگیرم. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
من ترلان هستم یه دختر آذری سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم این موضوع شب به گوش آقا رسید،اون بدتر از خانوم بود و شکایت هاش تمامی نداشت..همیشه نقشه‌اش این بود که یه دعوا و سرو صدایی راه بندازه و بعدش برای اینکه دست از سر ما برداره از حسین یه پولی میگرفت و بی خیال ماجرا میشد...مواقعی که من سوژه‌ای دستشون نمیدادم وگله‌ای در کار نبود، آقا الکی قهر میکرد و بعد خانوم نقش بازی میکرد که آره پیرمرد بیچاره، ناراحته..چون پول نداره واسه دکه چیزی بخره،و با این نقشه‌ها یه پولی دست آقا رو میگرفت.قبل از اینکه خاطره به دنیا بیاد بعضی وقتها میرفتم پیش عروس عموی حسین و با هم دیگه حرف میزدیم و من براش از حرفهای دلم میگفتم و از سختی هایی که تو این خونه میکشیدم..اونم سنگ صبورم بود ولی کاری از دستش بر نمیومد..بعد از بدنیا اومدن دخترم دیگه فرصتی برای این کار هم نداشتم و غمباد گرفته بودم..زیبا وقتی میدید که من این همه تو خونه کار میکنم ناراحت بود و بعضی وقتها به بهونه‌ی اینکه کاری باهام داره، صدام میکرد تا برم و یه کم تو خونشون استراحت کنم و میگفت تو استراحت کن اگه سراغت رو گرفتند، بهشون میگم که من باهات کار دارم... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🦋زیباترین کلمه ۵ حرفی چیه؟ است 😊 🦋 لبخند ، حالت چهره تو را زیبا می کند. هیچ دلیلی برای گریه کردن وجود ندارد. ما به یک جوک دوبار نمی خندیم.پس چرا برای یه مشکل دو بار غصه میخوریم؟ 🌺🌿این به تو بستگی داره که بخوای لبخند بزنی یا اشک بریزی و غصه بخوری. 💗🌿اگه تو زندگی مشکلی داری که می تونی حلش کنی پس نباید باشی و اگه حتی نتونی حلش هم کنی نباید نگران باشی.چون تو خدایی داری که تنها مدیر مدبر و توانای عالمه😍 پس چرا مدام ذهنمون رو درگیر نگرانی و می کنیم.اضطرابی که اصلا نمیذاره به آرامش ذهنی و اهدافمون برسیم. 💗🌿ما فقط یه چیز رو می تونیم کنترل کنیم و اونم لبخندمونه 😊 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
✍ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺩﻭﺩﺳﺘﻪ ﺍﻧﺪ: ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﻣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺭ! ﯾﺎ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﮔﺪﺍﮔﺸﻨﻪ! ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﺧﺮﺣﻤﺎﻝ! ﯾﺎ ﮐﻤﺘﺮﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﺗﻨﺒﻞ! ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺳﺮﺳﺨﺖ ﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﮐﻠﻪ ﺧﺮ! ﯾﺎ ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ ﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﻣﺸﻨﮓ! ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭﺗﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﭘﺮﺍﻓﺎﺩﻩ! ﯾﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮﻥ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﻫﺎﻟﻮ! ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﻭﻟﺨﺮﺝ! ﯾﺎ ﺍﻫﻞ ﺣﺴﺎﺏ ﻭ ﮐﺘﺎﺑﻦ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﺧﺴﯿﺲ! ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻥ ﮐﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﮔُﻨﺪﻩ ﺑَﮏ! ﯾﺎ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﻥ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﻓﺴﻘﻠﯽ! ﯾﺎ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡدﺍﺭﺗﺮﻥ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﺑﻮﻗﻠﻤﻮﻥ ﺻﻔﺖ! ﯾﺎ ﺭﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﺗﺮﻥ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﺍﺣﻤﻖ! ﮐﻼ ﻣﻌﯿﺎﺭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻴﻢ؛ ﻧﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ!!! ﻭﺍﯼ ﺑﺮ ﻣﺎ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻫﯽ ﻭ ﻗﻀﺎﻭﺕ... ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
من ترلان هستم یه دختر آذری سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم وحیده تو ارومیه زندگی میکرد ولی موقعی که میومد خونه‌ی ما چند هفته‌ای میموند اژدر شوهرش از فامیل های دور خانوم بود و پسر خیلی خوبی بود و هوای وحیده رو داشت ولی مادر و خواهرهاش خیلی وحیده رو اذیت میکردند واسه همین وحیده بعداز ازدواجش با من زیاد کاری نداشت و کمتر اذیتم میکرد..سعیده داشت بزرگ میشد و اونم دردش جهیزیه بود و با پولهایی که حسین میداد برا خودش جهاز درست میکرد و از فروشگاه ارتش هر چی میدادند برا خودش برمیداشت..چند ماهی بود که ارتش قول تشویقی و کادو داده بود که یه روز حسین با خوشحالی اومد و درحالیکه یه بسته دستش بود گفت؛ ترلان، واسه تو چادری دادند بیا بدوزش..از خوشحالی زبونم بند اومده بود و از اینکه دیگه از اون چادر کدر و پاره‌ای که چندین بار از خانوم خواسته بودم که برام وصله‌اش کنه خلاص میشدم ذوق داشتم.‌چادری رو از حسین گرفتم و گذاشتمش یه گوشه و با حال خوب رفتم که براش چایی بیارم که یهویی با صدای فریاد خانوم که میگفت؛ زود باش ترلان، آب بیار..با وحشت لیوان رو پر از آب کردم و دویدم تو اتاق و دیدم که وحیده غش کرده و هی دارند میزنند رو صورتش که به هوش بیاد،مات و مبهوت داشتم نگاش میکردم که خانوم با عصبانیت آب رو ازم گرفت و انگشتهاش رو کرد تو لیوان و چند قطره‌ای آب پاشید رو صورت وحیده..بعد از تلاش‌های خانوم و سعیده، بالاخره وحیده به هوش اومد.. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
آنقدر خوب باشيد که ببخشيد، امّا آنقدر ساده نباشيد که دوباره اعتماد کنید! قدر لحظه ها را بدانيد! زمانی می رسد که دیگر شما نمی توانید بگویید جبران می کنم. از کسی که به شما دروغ گفته نپرسيد: چرا؟ چون سعي مي كند با دروغ هاي پي در پي، شما را قانع كند! هرچیزی در زمان خودش رخ میدهدباغبان حتی باغش را هم غرق آب کند، درختان خارج از فصل خود میوه نمیدهند جاده زندگي نبايد صاف و هموار باشدوگرنه خوابمان مي برد!دست اندازها نعمت بزرگي هستند.. و نکته ی آخر : هیچ بوسه ای جای زخم زبان را خوب نمی کند!پس مراقب گفتارمان باشيم... ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌸 📌سرزنش و سرکوفت آفت زندگی اند یکی از رفتارهای مخربی که اثرات زیان‌آور و جبران‌ناپذیری بر روابط بین همسران جوان به خصوص در دوران عقد داره سرزنش و تحقیر و خرد کردن شخصیت یکدیگره ❌"صد بار گفتم این کار رو نکن!" ❌" گوش نکردی حالا بکش!" ❌"تو همینی دیگه!" ❌" می‌‌دونستم این جوری میشه..." "بفرما اینم نتیجه‌ی هنر جناب‌عالی!" 🔵اگر همه‌ی ما می‌تونستیم گاهی خودمون را به جای طرف مقابل‌مون بذاریم شاید خیلی از مشکلات و مسائل لاینحل زندگی هرگز اتفاق نمی‌افتاد. 🔵سرزنش و سرکوفت زدن به یکدیگر خصوصاً در دوران عقد و نامزدی یکی از بزرگ‌ترین آفت‌های زندگی زناشویی به شمار می‌رود. ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
من ترلان هستم یه دختر آذری سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم... خانوم که خیالش از وحیده راحت شده بود به پشتی تکیه داد و نفسش رو به شدت بیرون داد و رو به من گفت؛ هر چی حسین میاره همش باید مال تو باشه؟ چرا این چادری رو از ما قایم کردی؟ترسیدی وحیده واسه خودش برداره؟از این همه وقاحت خسته شده بودم دیگه حرفهای خانوم رو نمیشنیدم..وقتی فهمیدم که درد وحیده، درد چادری بود که حسین واسه من آورده بود رو به حسین که داشت منو نگاه میکرد با بی‌اعتنایی گفتم؛ چادری رو بده به اون من نمیخوام و سرم رو انداختم پایین و رفتم تو اتاق،،یه گوشه مچاله شدم و تو فکر رفتم.ماهها گذشت.تازه به بودن حسین در کنارم عادت کرده بودم که باز هم حسین رو منتقل کردند به یه جای دیگه، این بار مرز پیرانشهر..خیلی غصه میخوردم ولی هر بار خانوم تشری به من میزد و میگفت، تو چقدر ناشکری، همش دوست داری حسین بمونه ورِ دلِ تو و پول هم از آسمون بیاد..خیلی زود شوهر وحیده هم که ارتشی بود به یه جای دورتری منتقل شد و چون تو ارومیه هیچکسی رو نداشتند به اصرار شوهرش تمام وسایلشون رو جمع کردند و برای همیشه رفتند که با مادرشوهرش زندگی کنندخانوم ناراحت بود و مدام غر میزد و میگفت؛ اینا این دختر رو بردند پیش خودشون که آزارش بدند.... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
ـ🌱🌱🌱 گفته بودند هر چیزی که تو را نکشد تو را قوی خواهد کرد. دروغ گفته بودند. ما هزاران بار کشته شده‌ایم و نفخ صور را شنیده‌ایم و برخواسته‌ایم. ما کشتگان زخمهای دیروزیم و زاده امیدهای فردا. آموخته‌ایم که مرگ پایان راه نیست، وقت زاده شدن دوباره است دیگرگون. آنچه انسان را میکشد، هرگز دگربار توان تکرار ندارد. فقط انسان ناامید است که با آخرین شلیک دوباره متولد نخواهد شد. چه سود که به ظاهر زنده باشد. خاک ناامیدی که به سر و روی زندگی بپاشد تمام است. یادتان باشد، هر چه شد، هر آنچه گذشت و هر آتشی که افروخته شد، امید را زنده نگه دارید. بگذارید بگویند الکی خوش است، ساده لوح است، دیوانه است. باشد ملالی نیست. دوباره جوانه خواهید زد، خواهید رویید و بودن را از نو آغاز خواهید کرد. به گاه آخرین مرگ، صور را هم با ما به گور خواهند کرد. آنگاه وقت آرمیدن است. اما تا آن روز از پس هر بار مردن، زندگی را باید چشم انتظار نشست. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی سال‌ها پیش پدربزرگ از مکه آمده بود و برایمان سوغاتی آورده بود. برای من یک تفنگ آورده بود که با باتری کار می‌کرد ، هم  نور پخش می‌کرد و هم صدایی شبیه به آژیر داشت. آنقدر دوستش داشتم که صبح تا شب با خودم تفنگ بازی می‌کردم همه را کلافه کرده بودم می‌گفتند انقدر صدایش را در نیار انقدر تفنگ بازی نکن باتری‌اش تمام می‌شود یادم می‌آید می‌خندیدم و می‌گفتم خوب تمام شود می‌روم باتری می‌خرم و باز بازی می‌کنم. چند روزی گذشت تا برایمان مهمان آمد. وسط تفنگ بازی با پسر مهمان دقیقا جایی که حساس‌ترین نقطه‌ی بازی بود باتری تفنگم تمام شد دیگر نه نور داشت و نه آژیر  نمی‌توانستم شلیک کنم و بازی را باختم. امروز به این فکر می‌کنم که چقدر شبیه کودکیم هست این روزها تمام انرژی ام را بیهوده هدر دادم برای انسان‌هایی که نبودند یا نماندند برای کار‌هایی که مهم نبودند حالا که همه چیز مهم و جدیست حالا که مهمترین قسمت بازیست انرژی‌ام تمام شده بعضی وقت‌ها نمی‌دانی چقدر از انرژیت باقی مانده و فکر می‌کنی همیشه فرصت هست ولی حقیقت این است گاهی هیچ فرصتی نداری پس مراقب باتری زندگی‌ات باش بیهوده مصرفش نکن شاید جایی که به آن نیاز داری تمام شود! ✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی 📚✍🏻 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈