آری فرات و شر شر آب است وای من این آتشی به جان رباب است وای من شش ماه روی شانه مادر بخواب رفت حالا میان بادیه خواب است وای من آن کاروان که روز نخستین رسیده بود از بس که آب رفته سراب است وای من‌ از سر گذشته اند و به تن ها رسیده اند تازه شروع فصل عذاب است وای من پوشیده است صورت زنها هنوز هم سرخی چهره مثل نقاب است وای من آورده است قافله سوغاتی سفر بر هر چه دست جای طناب است وای من زینب اگر چه عصر دهم موسفید شد اما کمان بزم شراب است وای من 🔸شاعر: _______________ 👉 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7