اسیرم من به چشمانت، نگاهی روزی من کن دمی آغوش مهرت را، بر این آواره، مأمن کن نباشی، روزگار عاشقت تاریک تاریک است شب ظلمانی‌ام را با فروغت، روز روشن کن ببین مغروق و محبوسم در این دنیا و این اعضا مرا آزاد از بند هوا و حصر این تن کن ندیدم غیر ویرانی، نبودی هرکجا گشتم بیا این خاک خشک مرده را، سرزنده‌گلشن کن جهان، مجروح جور و جبر جانی‌های سنگین‌‌دل بر این دلداده، عشقت را در این جنجال، جوشن کن اَبی، اُمّی، وَ نَفسی، عالم و آدم به قربانت اسیرم من به چشمانت، نگاهی روزی من کن شاعر: 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7