غروبی شد پر از ماتم غروب آخرِ زینب جز عبدالله نبود آخر کسی دور و بر زینب به یادش آمده آن روزگاری که بنی هاشم همه با احترام و با ادب در محضر زینب تمام آرزویش بوده آن ساعات پایانی عزیزانش همه باشند بالای سر زینب دوباره نوحه دم دادو نوایش واحسینا شد شده خیره به درب خانه چشمان تر زینب میان آنهمه غربت فقط پیراهنی پاره شده مرهم برای سینه‌ی‌غم‌پرور زینب پر از زخم و جراحت شد تمام پیکر یارش پر از جای غلاف و تازیانه پیکر زینب صدای شیون و گریه بلند از خیمه‌ها اما صدای خنده‌ی قاتل به حال مضطر زینب به دست ساربان انگشتری غارت شد اما بعد میان راه غارت شد تمام زیور زینب میان شام سهم او شده خاکستر و آتش گمانم سوخت و خاکی شده موی سر زینب 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7