🔹این شعر رو یکی از اعضای کانال گفتن و در شروع شاعری☺️ گفتن که حتما براشون دعا کنید
شب ولادت رفت دلم
صحن وسرای رضوی
رفت به کنارضریح پور علی
قلب وجانم همه گفتند با صوت جلی
السلام علی الرضا ،به شادی علی
نجوای دلم زمزمه ای کرد وبگفت
نقاره بزن ،تادلم شادشود
نقاره بزن تادلم آزادشود
پای پنجره فولاد دلم رابستم
گفتم آقا فقط به تودل بستم
گفتم آقا بدی من راننگر
ای نوردل وصفای جانم ،کرمت رابنگر
ازخستگی وغمزدگی ،خوابم برد
ناگاه ،بدیدم نوری
سرتاسرقلب مراپرکرده
عطرگلهای بهاری دارد
دستی ازنور بیامد،صدایی برخواست
توچه خواهی ،!چراغمزده ای
توجراتنهایی ،چه حاجت داری
هیچ نگفتم ،مات ومبهوت
غرق درنور شدم ،فقط خندیدم
وقتی ازخواب شدم من بیدار
پرسبزی ،دامنم بود،نشان دیدار
حاجتم هیچ دگر یادم نیست
پرسبزی که به دستم دارم
خدمت خلق کنم
تاکه محیا شودباردگر دیدارم