خود را در ميان دشمن انداخت واز چپ وراست شمشیر مى زد و مى كشت تا هشتاد تن را به درك فرستاد، دراين وقت مُرّة بن مُنْقِذ عبدى لعين، فرصتى به دست آورده شمشيرى بر فرق مبارکش زد كه فرقش شكافته شد و ازجنگیدن افتاد و طبق روايتى مرة بن منقذ وقتی على اكبر (ع)را ديد كه حمله مى كند و رجز مى خواند گفت : گناهان عرب بر من باشد اگر اين جوان از کنار من عبور کند و من پدرش را به عزايش ننشانم ، لذا همين طور كه حضرت على اكبر (ع)حمله مى كرد به مرّة بن منقذ برخورد، مُرّۀ لعين چنان نيزه بر آن حضرت زد که او را از پا درآورد. و ديگران نيز شروع کردند با شمشيرهاى خود علی  را مجروح كردند تا يكدفعه توانش تمام شد و دست در گردن اسب انداخت و افسار اسب را رها کرد ، اسب ، او را در لشكر اعداء از اين طرف به آن طرف مى برد و از کنار هر بى رحمى كه عبور مى كرد او زخمى بر على مى زد تا اينكه بدنش را با شمشیر پاره پاره كردند و به روايت دیگر همين طور كه علی اکبر بر لشكر حمله مى كرد تيرى به گلوى مباركش رسيد وگلوى نازنينش را پاره كرد. لذا به زمین افتاد ودرميان خون خودش مى غلطيد ولی تحمّل مى كرد، تا آنگاه كه رُوح به گودى گلوى مباركش رسيد صدا بلند كرد. يااَبَتاه عَلَيْكَ مِنّىِ السَّلامُ هذا جَدّي رَسُولُ اللّهِ يَقْرَؤُك السَّلام وَيَقوُلُ عَجّلِ الْقُدُومَ اِلَيْنا يعنى الان جدّم رسول خدا (ص) آمده و مرا سیراب فرمود كه هرگز پس از آن تشنه نخواهم شد و ادامه داد: پدرجان ! تعجيل كن در آمدن كه جام ديگری براى تو نگه داشته تا به شما بنوشاند.