در رثای امام موسی بن جعفر ( علیه‌السلام ) -------------- زندان نبریدش که نهان می شود آن گُل هم می شکند هم که خزان می شود آن گُل زنجیر مینداز به بال و پر این مرغ در کنج قفس سیر ز جان می شود آن گل از بس که جفا دیده ز گلچین ستمگر با هر نفسی اشک فشان می شود آن گل چون شاخه به گلزار ، به هنگام شکستن در شیون و در آه و فغان می شود آن گل کم کم ز غُل و سلسله در گوشه ی زندان چون سرو خزان گشته ، کمان می شود آن گل با زهر جفایی که عدو ریخت به کامش ای وای که بی تاب و توان می شود آن گل آزاد شد از کنج قفس در بگشایید بر تخته ی تابوت روان می شود آن گل «یاسر» ز همین گوشه ی زندان و سیه چال پُر نور ترین مهر جهان می شود آن گل ** محمود تاری «یاسر»