لا تَدْعُوِنّى وَيْكِ اُمّ اَلْبنينَ تُذَکِّرینی بِلُيُوثِ العَرينِ
كانَتْ بَنُونَ لى اُدْعى بِهِمْ وَاْلَيوْمَ اَصْبَحْتُ وَلا مِنْ بَنينِ
اَرْبعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبى قَدْ وَاصَلوُا الْمَوتَ بِقَطْعِ الْوَتينِ
تَنازَعَ الخِرْصانُ اَشْلائهُمْ فَكُلُّهُمْ اَمْسى صريعاً طَعين
يا لَيْتَ شِعْرى اَكَما اَخْبرَوُا بِاَنَّ عبّاساً قَطيعُ الَيمينِ
1-ای زنان مدینه دیگر مرا ام البنین(مادر پسرها) نخوانید که با (این عنوان) مرابه یاد شیران بیشۀ شجاعت می اندازید.
2-فرزندانی داشتم که بخاطر آنها مرا مادر پسرها می گفتند،ولی اکنون بگونه ای صبح را آغازکردم که دیگر فرزندی ندارم.
3-چهار باز شکاری داشتم که آنها را آماج تیرقراردادند و با قطع کردن رگ گردنشان آنها را کشتند.
3-دشمنان بانیزه های خود بدن پاک آنها را قطعه قطعه کردند و هر چهار پسرم با بدن چاک چاک برروی خاک گرم کربلا افتادند.
4-کاش می دانستم آیا این خبر صحیح است که دست عباس را از بدن جدا کردند؟