گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا
ویران اگر نمی کنی، آباد کن مرا
ز افتادگی مباد شوم بارِ خاطرت
تا هست پای رفتنی آزاد کن مرا
خواری کشیدگان به عزیزی رسند زود
زان پیشتر که یاد کنی یاد کن مرا
گر داد من نمی دهی ای پادشاه حُسن
یکباره پایمال ز بیداد کن مرا
حیف است اگر چه کذب رود بر زبان تو
از وعده ی دروغ، دلی شاد کن مرا
پیوسته است سلسله ی خاکیان به هم
بر هر زمین که سایه کنی، یاد کن مرا
شاید به گرد قافلهی بیخودان رسم
ای پیر دیر، همتی امداد کن مرا
پر کن ز باده تا خط بغداد جام من
فرمانروای خطه ی بغداد کن مرا
درمانده ام به دستِ دلِ همچو سنگ خود
سرپنجه ی تصرف فرهاد کن مرا
بی حاصلی ز سنگ ملامت بُوَد حصار
چون سرو و بید، ز ثمر آزاد کن مرا
دارد به فکر صائب من گوش، عالمی
یک ره تو نیز گوش به فریاد کن مرا...
#صائب_تبریزی #شعر
📜
@sheraneh_eitaa