📜 ششم محرم 📜 🔰 روز از پس روز گذشته بود و هر روز، سربازان جهل و تعصب و فریب و طغیان،به گسیل آمده بودند تا عِدۀ خود را به هزاران رسانند و نسل آل محمّد را ریشه کن کنند ••• ••• و او مانده بود، با هفتاد دو همراه. هفتاد دو همدم. هفتاد دو یاور ••• 🔰 بلبل خرما در آسمان می چرخید و آواز تنهایی می سرود ••• ••• قافله سالار از خیمه برون شد ••• 🔰 پرنده پرواز کنان، سوی او پَرکشید و بر ریسمان خیمه نشست ••• 🔹قافله سالار نگاهی به پرنده کرد و تبسم نمود،🔹 ••• اسلم بن عمرو را صدا زد ••• + گفت: "می خواهم نامه بنویسم." 🔸اسلم رفت، و با قلم و تکه ای از پوست آهو آمد و در کنار قافله سالار نشست.🔸 ••• او گفت و اسلم بن عمرو نوشت ••• + گفت: 💠"بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحیم. مِنَ الحُسینِ بنِ عَلیِّ الی مُحَمّدِ بنِ عَلیِّ. اَمّا بَعد، فَکانَّ الدُّنیا لَمْ تَکُنْ وَ کانَّ الْآخِرَهَ لَمْ تَزَلْ وَ السَّلام."💠 🔰"به نام خدای بخشنده مهربان از حسین بن علی، به محمد بن علی امّا بعد، گویی دنیایی وجود نداشته، همانگونه که آخرت همیشگی است. والسلام."🔰 ● ۳ روز تا ● ● ۴ روز تا 🏴👇👇👇👇🏴 http://eitaa.com/joinchat/845021184C1b47a3ad50