#آی_شهداء_
#یه_دنیا_حرف_دارم
شعر شهادت
محمدکاظم بدرالدین
از زندگی، شعری جز شهادت نمیدانیم.
تقویمها جفا کردهاند، اگر تنها به چند روز برای شهیدان بسنده کنند. قلم های منظوم اگر کم بگذارند، در حق خون، کوتاهی کردهاند.
ما کجا میتوانیم با آمدن چند کتاب در قفسه هامان، به رفتن آنان پی ببریم؟! کجا میتوان آنان را شناخت؟!
پوتینها فقط اندکی از رشادت بچه ها را پیش بردند.
معبرها فقط مقداری باریک، برای شناخت آنان گام برداشتند. کوله های همت آنان، واکنش سبزی بود در برابر خزانزدگی و هجوم اتفاقِ پاییز. آنجا که آنان رفته بودند، چشمهای ما، حرفی برای گفتن نداشت.
همه حرفها را با لبخند و گریه ها میزدند.
خاکریزها، گواه خوبی هستند بر اشکهای چکیده از دعای کمیلشان.
شبهای جمعه بعد از آنها، تاولی است بر گامهای نرفته ما.
اُنس با واژه های دنیایی، برای لبهای ما ماند و شگفتا از آنان که در جبهه، با لحنهای متفاوت، استقامت را به شعر درآوردند!
آنگاه که مفاتیح یا اسلحه به دست میگرفتند، غزل هایی از ملکوت، در چهار گوشه سنگر گل میکرد.
دنیایی از عرفان، گوشهای از لبخند آنان بود و برای ما، چیزی جز همین واژگان اشکآلود نمانده است.
«کمیل» و «حمله» و «لبخند»، «گریه»
درونِ کوله: عشق و چند گریه
دوبیتی مانْد و صد چشمانتظاری
شهیدان برنمیگردند... گریه!
🌹🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃
💐
#شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59