#شهدا را همیشه
#کلیشهای معرفی کردهاند و هروقت حرف از
#خاطرات زندگی آنها میشود توقع میرود یک موجود خیالی، دستنیافتنی و از آسمانآمده معرفی شود که انگار هیچوقت زندگی عادی و روزمره نداشته است، برای همین تصور جامعه از
#شهید یک شخص
#معصوم عاری از هر گناه و اشتباه است، درحالیکه چنین نیست و شهدا هم مثل سایر آدمهای شهر
#زندگی_عادی داشته و در
#روزمرگی کاملاً معمولی به سر میبردند، شاید خیلیهایشان حتی اهل
#نماز_شب یا
#مستحبات نبودند و در همین کوچه و
#بازار زندگی میکردند، آرزوهایی داشتهو اشخاصی بریده از دنیا و مادیات نبودهاند. در کتاب
#پاییز_آمد به زندگی خصوصی خانم موسوی و
#شهید_یوسفی، آشنایی و
#عشق آنها پرداخته میشود، اتفاقی که در کتابهای مشابه کمتر رخ میدهد.
🔸️بریدهای از کتاب پاییز آمد
سی و پنج سال میگذرد؛ اما هنوز
#پاییز که میآید نمیدانم از آتش مهری که بر جانم انداخته غمگین باشم یا مسرور. به برگهای زیبا و رنگارنگ مینگرم؛ با من سخن میگویند: زیبایی مرگ ما از زیبایی زندگی ماست… آری… پاییز برای من بغضی تمام نشدنی دارد. تب و لرزی است که حس آشنایش گرمابخش وجود من است. هنوز و همیشه نگاهم شور دیدنش را میریزد و مرا بر سر دوست داشتنیترین دوراهی ماندن و رفتن رها میکند. اصلا پاییز هار من است، وقتی شکوفه میزند زخمهای دلم در خزان فصلها… او به من آموخت هر آمدنی رفتنی دارد؛ اما زیبا رفتن کار پاییز است.
@shop_sarir