علامه حسن زاده آملی، در اوّلین و آخرین مراسم ختم همسرشان مرحومه سید منصوره حسنی می گویند: «ایشان اخیراً دچار چند تا عمل(جراحی) شده بودند… یه وقتی از قم به تهران آمدم رفتم به عیادتشون، در بستر بیماری بودند، به خاطر عمل در بستر بیماری بودند، بنده یه حقیقتی رو به صورت مطایبه به ایشان ارائه دادم. به ایشان گفتم: من خیال می کردم که این آثاری را که نوشتم و کتاب هایی را که دارم و (قبلاً) نوشته شده، بعضی ها نیز در دست طبع است و…. خیال کردم که من مؤلّف و مصنّف این آثارم! (حال آنکه) این بیماری شما مرا تنبیه کرده، به من توجّه داده، دیدم مصنّف این کتاب ها و این رساله های من شما هستید، نه من! چرا؟ چون شما از روزی که بستری شدید تا الآن من در قم، نرسیدم حتی یک سطر بنویسم، نمیشه… نمیشه،  با این که حاضر بود و آماده بود و ….» آن سیّده والامقام که بیش از پنجاه سال به باغبان و مربّی نفوس مستعدّه خدمت نموده، در آخرین لحظات بعد از تلقین، اُجرتش را از این ولیّ خدا می گیرد و بشارتی را از آن لسان عرشی و الهی می شنود، آنچنان که خود معظّمٌ له می فرمایند: «بنده امروز داشتم (ایشون را) تلقین می کردم خدا را گواه می گیرم، قسم به نظام هستی از صمیم دل یک جمله به ایشون عرض کردم (با صدای) بلند… شاید عزیزان بودند و (دیدند) …. به جان صدّیقه طاهره از صمیم قلب حرف زدم، به ایشون خطاب کردم… داشتم تلقین می کردم گفتم: من از تو راضی ام، خدا از تو راضی باشه».