🔰 در فصل شصت و پنجم (صفحه 405) کتاب کهکشان نیستی میخوانیم: 🔹 ... نامه را از قبایم درآوردم و شروع کردم به خواندن: 🔸 " بسمه تعالی. سلام علیکم. حکم قضای نماز و روزه کسی که سه روزِ پیایی با خلع بدن در خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد چیست؟" 🔹 استاد پس از تاملی در حالی که می خندید گفت: " این احوالِ خودِ شیخ محمد تقی است که در حال بی هوشی و خلع بدن، در خدمت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده است." 🔹 من که تا آن لحظه از محتوای نامه بی خبر بودم، در حیرت از احوال شیخ محمد تقی، نامه را به استاد که دستش را برای گرفتن آن دراز کرده بود، دادم. قلمی برداشت و با دست لرزان زیر نامه عباراتی را نوشت که چشمم اولین عبارت های ان را دید: 🔸 بسم الله الرحمن الرحیم شوقی البک کشوق المجدب مطراََ. ( شوق من به تو مانند شوق زمین خشک به باران است ) اما بعد... 🔹پس از آن چند کلمه کوتاهی نوشت و نامه را بست و به دستم داد و مجدداََ در سکوت فرو رفت. در همین لحظات بود که در به صدا درآمد. با نگاهی به استاد از جا بلند شدم و به سمت در رفتم تا آن را به روی شاگردان اندکی که قرار بود خدمتش برسند باز کنم. 🔹 شیخ ابوالفضل خوانساری، سید عبدالحسین دستغیب، سید محمدهادی آملی، محمد تقی لاری، سید هاشم حداد، سید یوسف حکیم و چند تن دیگر از شاگردان داخل اتاق شدند و در مقابل او نشستند....