محمدرضا کریم زاده| ۸
وقتی که فکر کردم ترکش خوردم!
عملیات والفجر ۸ بود ما شب دوم عملیات از جاده ام القصر ادامه عملیات رو انجام دادیم، نیمه شب که به اهداف رسیدیم دستور کندن سنگر رو دادن که برای فردا آماده پاتک عراق بشیم، هنوز چند بیل نزده بودیم که یک خمپاره ۶۰ پشت سرمون منفجر شد و بلافاصله کل شلوار من خیس شد! قبلها شنیده بودم که اگر ترکش به کشاله ران بخوره و جلوی خونریزی رو نگیریم خیلی زود باید غزل خداحافظی رو بخونیم!
برادر! من ترکش خوردم!
بخاطر همین به یکی از برادران گفتم: من ترکش خوردم بیا کمک کن چفیه رو به ران پام ببندم، خلاصه اینکار انجام شد و فانسقه هم که تجهیزات بهش وصل بود رو درآوردم و بهم گفتن: هرطور میتونی خودت رو به اولین درمانگاه پشت خط برسون، چون هیچ آمبولانس و ماشینی هم اون موقع نیمه شب و هنگام عملیات نبود. من خودم لنگان لنگان به سمت عقبه خط و در کنار جاده ام القصر حرکت کردم، بخاطر اینکه خونریزی پای راستم بیشتر نشه روی اون فشار نمیآوردم، یک مقدار که رفتم یه تویوتا که شهدا رو داشت عقب میبرد دست تکون دادم نگهداشت و رفتم عقب ماشین در کنار شهدا نشستم.
خواستم نمازم قضا نشه!
خلاصه رسیدیم به بیمارستان صحرایی، دیگه کم کم هوا داشت روشن میشد، با خودم گفتم: اول نماز صبح رو بخونم که قضا نشه! تیمم کردم و نمازم رو خوندم، بعد از نماز گفتم: بگذار اول خودم جای ترکش رو ببینم بعد برم داخل بیمارستان صحرایی، چون دردی رو احساس نمیکردم! چشمتون روز بد نبینه، چفیه رو باز کردم، شلوار رو درآوردم هرچی گشتم نه ترکشی بود نه خونی و نه آثاری از جراحت!!! شلوارم فقط کاملا خیس شده بود، خلاصه کلی به خودم خندیدم و تعجب کردم چون موضوع رو نفهمیدم!
به خط مقدم برگشتم!
بدون اینکه برم بیمارستان که آبروم بره برگشتم به سمت خط، دوباره با یک تویوتا رفتم، جاییکه داشتم سنگر میکندم رو پیدا کردم هیچکدام از دوستانم نبودن رفته بودن جلوتر، ولی فانسقهام رو پیدا کردم، یک چیز جالبی اتفاق افتاده بود، قمقمه من که روی فانسقه در عقب کمرم بسته بودم ترکش خورده بود و آب اون یک باره روی شلوارم ریخته بود و من فکر کرده بودم که ترکش خوردم!!!
آزاده تکریت ۱۱
https://eitaa.com/taakrit11pw65
#محمدرضا_کریم_زاده