علی خواجه علی (زابلی) | ۲۸
▪️
چه نقشه ای داشتید می کشیدید؟
دو سه روز اولی که وارد تکریت ۱۱ شدیم یک شب کنار بچهها نشسته بودم و به همدیگه روحیه می دادیم. هر کدوم یک صحبتی را بیان میکردیم گرچه نگهبانا گفته بودند با همدیگه صحبت نکنید ولی من فکرمی کردم که منظور نگهبانا صحبت کردن با صدای بلند بوده. کنار هم نشسته و خوش و بش میکردیم که یکی از نگهبانان منو صدا زد و پرسید که چه میگفتی؟ گفتم: هیچی. دوباره تکرار کرد. گفتم از خانواده مون صحبت میکردیم گفت نه چه نقشه ای می کشیدید، متوجه نشدم. دوباره تکرار کرد، چه نقشه فراری کشیدید، از کجا و چطوری می خواستید فرار کنید، چند نفری می خواستید فرار کنید؟ هرچه می گفتم قبول نمی کرد.خلاصه بعد از چند تا کابل خوردن، به یک بدبختی، دست از سر کچل مون برداشت .
آزاده تکریت ۱۱
https://eitaa.com/taakrit11pw65
#علی_خواجه_علی #خاطرات_آزادگان #ازادگان