تاملات
🔰چرا ما به ملاقات خودمان در پیری می‌رویم؟ 💠 این تنها یک سرگرمی نیست، نیازی است که شعله‌اش در ما زبا
ما دوست داریم فردای خودمان را ملاقات کنیم تا قرار یابیم، ملاقات با خودی که ادامه‌ی ماست، اما تصویرش جدا از اکنون است. تصویر جالبی از چین و چروک‌های صورتمان و القای حس آرامشی که «من» تا پیری تن زنده‌ام. این تنها یک سرگرمی بامزه نیست، پیروی از الگویی است برای میل به تداوم در هستی تن. الگویی برای به ثمر رسیدن و هر روز را امیدی هست به فردا. امید به اینکه توفیقات را دو چندان کنیم و شکست‌ها را پیروزی؛ این عکس به ما آرامش می‌دهد که فردا را خواهیم دید. همچنین ما را وا می‌دارد که بدانیم چه زود ممکن است دیر شود، پس باید جنبید. ما را می‌جنباند، ما را به حرکت وا می‌دارد و فردا را همین امروز، پیش چشممان محقق می‌سازد. مسیری برای تن. اما کدام فردا؟ فردا همین اکنون است برای دیروز. سیر طولی زمان که باید تعریض شود در امکان انسانی، اما ما طولش را می‌فهمیم، بی‌آنکه به عرض و ارتفاعش توجه کنیم. ما جسم را می‌بینیم، جسمی که در طول زمان تدریجاً اما مداوم از بین می‌رود و مجدد بنا می‌شود و چون حیات دارد، صورت یک کالبد را حفظ می‌کند و منی که همراه اوست از استیلا و قوام زندانش آرام است. منِ در تلاش برای فردای تن، من منتظر و امیدوار تن، من در گرو مقصود و مطلوب تن، منِ فراموشکار اکنون تن. منی که در ایستگاه می‌جنگد بی‌آنکه بداند آیا فردای ایستگاه تن هست یا نه؟ فردا که حتما هست؛ یا در ایستگاه، یا در سفر. «من» برای ایستگاه کار می‌کند و امیدش به پیری تن است، تا وقت سفیدشدن موها، برای سفر از تن بکوشد، حال آنکه در پیری، قوه و جسارتی برای جمع کردن مایحتاج سفر نیست. امروز تب ملاقات با چهره‌ی پیری‌ تن‌مان داغ است و مدتی بعد فروکش می‌کند و حتی فراموش می‌شود؛ بی آنکه برای ملاقات با «من»مان نیازی احساس کنیم. بی‌آنکه من مسافرمان را در یابیم... ماخاطرمان می‌ماند که در دنیا چه کردیم، حسرت چه چیزهایی را خوردیم، دل به چه‌ کسانی باختیم و زندگیمان را بر سر چه چیزی قمار کردیم. تنها فایده چنین عکس‌هایی این است؛ وقتی هم‌سن تصویرت شوی، عکس اکنون جوانت را نگاه می‌کنی و حسرت می‌خوری که هر چه گذشت برای تن گذشت، چون خوب می‌دانی وقتی شبیه این تصویر شوی، علی‌القاعده‌ی طبیعت، در فهرست قطعی انتظار مسافران خواهی بود. ✍امیررضا مافی 🆔 @lotfi74