هدایت شده از درمان با قرآن و #ذڪرهاےگرـღـگشا👉
🌹🌹🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/2833907715G36ddf02ee7 حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆 💎 داستانی آموزنده و واقعی با نام 👈 .....💎 👈 قسمت دهم به یکی از دوستان کامیار گفتم به او بگوید دویست میلیون جور شده. کامیار با خوشحالی به خانه آمد و در حالیکه دست و پایم را می بوسید و می خندید گفت: « واقعا محشری سودابه! تو بهترینی عزیزم!» کامیار پول را گرفت و رفت تارا را طلاق بدهد اما رفت که رفت و توسط همان دوستش برایم پیغام فرستاد: « تو دیگه برای من جذابیت روزای اول رو نداری. وقتی خوب فکر کردم دیدم تارا بهترین همسر دنیاست و من می خوام با او زندگی کنم. اگه می خوای تو همون خونه بمون. شاید گاهی بیام بهت سر بزنم اگر نه که طلاقت رو می دم!» وقتی فهمیدم کامیار با آن دویست میلیون خانه ای خریده و آن را به نام تارا کرده ، دنیا دور سرم چرخید. التماس ها گریه ها، تهدیدها و ... هیچ کدام فایده نداشت. کامیار دیگر مرا نمی خواست. او به همان راحتی که مرا اسیر خودش کرده بود، از زندگیش پس زد. من و کامیار از هم جدا شدیم و او حضانت فرزندم را به من سپرد و من دست از پا درازتر به خانه آقا شعبان و مادر بازگشتم. وقتی جریان را برای مادر گفتم به جای او آقا شعبان جواب داد: « پس قضیه این بود. چند تا از دوستام بعد از اینکه تو بهشون تلفن زدی و ازشون پول گرفتی، به من گفتن اما من فکر نمی کردم اون نامرد مجبورت کرده باشه. تصور می کردم شاید مشکلی برای خودت پیش اومده و نیاز به پول داری. به هر حال هر چی بوده تموم شده دخترم. تو که نمی تونستی خودتو به کامیار تحمیل کنی. اون فقط از روی یه هوس زودگذر با تو ازدواج کرد.» از آقا شعبان خجالت می کشیدم و شرمندگی ام زمانی بیشتر شد که فهمیدم جریان قرض گرفتن پول ها را آقا شعبان حتی به مادرم هم نگفته! با گریه گفتم: « دویست میلیون پول خیلی زیادیه. کامیار الان نشسته تو خونه جدیدش و داره به حماقت من می خنده!» آقا شعبان پاسخ داد « اگه مدرکی، رسیدی، چیزی داشتیم می تونستیم پول رو ازش بگیریم اما الان چطوری ثابت کنیم تو به اون پول دادی؟ در ضمن تو به خاطر اون دویست میلیون ناراحت نباش. تو برای از دست ندادن شوهرت این کارو کردی. کل دنیا فدای یه تار موی ایلیاجان!» و ایلیا را در آغوشش فشرد تا من با دیدن این همه مهربانی و گذشت از روی شرمندگی زار زار در آغوش مادر بگریم! الان ده ماه از آن روز می گذرد، آقا شعبان و آریا طوری با من رفتار می کنند که انگار من هرگز در حقشان بدی نکردم. آریا مدتی قبل با یکی از همکلاسی هایش نامزد کرد. لحظه ای که آریا مرا به نامزد خودش «مهربان ترین خواهر دنیا» معرفی کرد، دلم می خواست زمین دهان باز می کرد و مرا می بلعید. نمی دانم چطور می توانم ذره ای از خوبی های آقا شعبان را جبران کنم؟ من هر روز بیشتر از قبل شرمنده مهربانی هایش می شوم؛ اویی که حتم دارم مهربان تر از یک فرشته ست!.... 👈 پایان 👉 💥برای دیدن بهترین پستها وداستانها به ما 👇 http://eitaa.com/joinchat/3088580610Cb6b882f8f7 در ایتا👆👆👆