ریاست‌جمهوری خاتمی، حضور معین، کروبی و مهرعلیزاده و حتی هاشمی در انتخابات ۱۳۸۴، همچنان به رسمیت شناخته شد. حضور موسوی و کروبی در انتخابات ۱۳۸۸ و حضور عارف در انتخابات ۱۳۹۲ نشان دادند که اصلاح‌طلبان همچنان به رسمیت شناخته می‌شوند، اما این رسمیت‌یافتگی درباره شخصیت‌های فکری آنان که به «جمهوری» در مقابل جمهوری اسلامی رسیده‌اند و کسانی که تلاش می‌کنند عرفی‌گرایی را ترویج نمایند و کسانی که در تلاشند ولایت فقیه را تشریفاتی کنند، صدق نمی‌کند. بنابراین، فقط منازعه و بحران معرفتی و فکری اصلاح‌طلبان با نظام نبود که رهبری را می‌آزرد که طراحی فتنه ۸۸ توسط احزاب مشارکت و سازمان مجاهدین، اصلاح‌طلبی را به رویارویی با نظام کشاند و غرب را به عملکرد این جریان امیدوار کرد. 🔻 صف پشیمانان از «انقلابی‌بودن ماهیت نظام» بیشتر شد و توابین لانه‌جاسوسی هویدا شدند. صد‌ها کتاب و مقاله در نفی عصمت، ولایت‌فقیه، اسلام سیاسی و فقه نوشته شد. اصلاح‌طلبان جدید به جای اندیشه امام، هابرماس را به عنوان الگوی چپ به ایران آوردند تا از او الگوی اجتماعی، فلسفی و سیاسی بگیرند چرا که اندیشه او را دارای سنخیت با خود می‌دانستند. در نقطه مقابل کسی نمی‌تواند بگوید رهبری از چارچوب‌های فکری- معرفتی خود پس از ورود به جایگاه رهبری عدول کرده است. آیا رهبری از جهت نگاه به دین، سبک زندگی شخصی، تقوای سیاسی، نوع سیاست‌ورزی (اعتقاد به اسلام‌سیاسی)، باورمندی به راه امام، نگاه به غرب، فهم از عدالت و... تغییر کرده است؟ 🔻از قضا اصلاح طلبان نیز جز نظارت استصوابی هیچ نقدی را تاکنون رسماً به شخص رهبری وارد نکرده‌اند. توهم فهمیدگی، عقلانیت و روشنفکری نیز آسیب مضاعفی را بر چپ‌های دیروز و اصلاح طلبان امروز وارد کرد. مثلاً به آیت‌الله مصباح بنگرید، به‌رغم صد‌ها کتاب و آن سوادکم‌نظیر وقتی به رهبری می‌رسیدند با سرعت به سمت بوسیدن دست و حتی پای رهبری می‌دویدند (البته رهبری هم مانع می‌شد و فیلم‌های آن موجود است)، اما هادی غفاری که از چپ خشن خروج کرده و کاور اصلاح طلبی پوشیده است، می‌گوید: «آقای خامنه‌ای آنچه تو خوانده‌ای، من هم خوانده‌ام، چرا باید من از تو اطاعت کنم؟» این هم قطع تعلقات عاطفی، هم حسادت و هم عرفی‌گرایی و منیت است که موجب گرفتاری بسیاری از چپ‌ها شد. 🔻البته هیچ‌موقع جسارت آسیب‌شناسی خود با محوریت اصول اندیشه امام را نداشتند و مشی روشنفکری از آنان جزایر متعددی را ایجاد کرد و به جایی رسیدند که دیگر رفت و برگشت بین روشنفکری و سیاست‌ورزی میسر نشد. معتقدم نوع مواجهه چپ‌ها با رهبری آیت‌الله خامنه‌ای با صبوری ایشان همراه و آمیزه‌ای از صبوری و مظلومیت بود که موجب عزت بیشتر ایشان شد. این جماعت هم اصلاح‌طلبی را (به تعبیر خودشان) راه بدون بازگشت می‌دانند هم بعضاً تعلقات عاطفی به امام ندارند. به‌کارگیری کلماتی مانند «آقای خمینی» و «آیت‌الله خمینی» نشان می‌دهد از امام هم عدول عاطفی کرده‌اند. اما معتقدم چپ‌ها می‌توانند خود را پیدا کنند و به هم بپیوندند. 👇رودربایستی را کنار بگذارند و با سکولار‌ها مرزبندی داشته باشند و سه مسئله را صراحتاً اعلام کنند: - نسبت خود با سیاست‌های کلی نظام را روشن نمایند. از زمانی که اصلاح‌طلب شدند نسبت به سیاست‌های کلی نظام که تبلور عملی ولایت فقیه در اداره کشور است یا سکوت کردند یا طعنه‌زننده، گذشتند. - در نظام دینی حذف تعلقات عاطفی بین رهبری و همراهان درون حاکمیت آفت های زیادی دارد. نگارنده معتقد است دل رهبری بعد از انتخابات ۱۳۸۸ از این جماعت خون است و حتما نزد امام شکایت برده‌اند، اما همچنان صبورانه به پیش می‌روند. - بحران هویت و بحران معرفت را سامان دهند و از تعارضات، تضاد‌ها و سردرگمی نجات یابند و نسبت به مشروعیت نظام با عینک دموکراسی و جمهوریخواهی غربی نگاه نکنند و با نظام روراست باشند. تاریخ همیشه حق را نگاه می‌دارد و بقیه حواشی از حافظه تاریخ زدوده خواهد شد. تقوای جمعی رمز عزت جمعی است. 👇 ✍تحلیل مسائل روز ایران و جهان https://t.me/tahlilsiyasiseraat http://eitaa.com/joinchat/442892289Cf4eb33e5ee http://sapp.ir/tahlilisiyasiseraat